اقتصاد 24- در برخی از بازارهای جهانی مانند ارزهای دیجیتال، شاخصی به نام شاخص ترس و طمع برای بررسی احساسات غالب در بازار استفاده می شود. اگرچه کندل های مثبت و منفی این شاخص را در دل خود دارند، اما شاخص ترس و طمع به سرمایه گذاران کمک می کند تا وضعیت عاطفی بازار را درک کنند که می تواند بر رفتارهای خرید و فروش تأثیر بگذارد.
به عنوان مثال، اگر بازار بیش از حد ارزش گذاری شده باشد، این شاخص نشان می دهد که سرمایه گذاران بیش از حد حریص هستند و باید اصلاح شوند. برعکس، اگر بازار کمتر از ارزش ذاتی خود باشد، نشان می دهد که ترس قیمت ها را پایین می آورد و به طور بالقوه فرصت های خرید را ایجاد می کند. حال به نظر شما اگر این شاخص در بورس کشور فعال بود کدام یک از حالت های ترس، طمع یا بی طرفی را به تصویر می کشید؟
ترس برادر مرگ است!
از ابتدای امسال بیش از 220 روز و 140 شمع می گذرد. در این 220 روز تنها 7 کندل مثبت متوالی در شاخص کل وجود داشت. البته این 7 شمع فقط توانستند 2 شمع نزولی قوی قبلی خود را بپوشانند که عملاً به این معنی است که هم تعداد شمع های مثبت و هم قدرت آنها بسیار کم است.
از زاویه ای دیگر و از منظر روانشناسی معاملات، فعالان بازار به آینده بازار خوش بین نیستند. به طوری که ارزش و حجم صف های خرید را به هیچ عنوان نمی توان با صف های فروش مقایسه کرد و با کوچک ترین رشد بازار، تقاضا توسط عرضه ها بلعیده می شود. اتفاقی که نشان می دهد «ترس» در بازار قوت گرفته و شوک اقتصادی – سیاسی می تواند آن را از بین ببرد.
دلیل این گفته نیز مشخص است: ارزش دلاری بازار سرمایه با وزن سال 1392 برابری کرده است که با احتساب عرضه های اولیه پس از آن سال به بازار، ارزش بازار به سال 1393 برمی گردد.
بیشتر بخوانید: عدم واکنش مثبت دولت دلیل توقف رشد بورس است/تا زمانی که ثبات سیاسی و اقتصادی برقرار نشود، بازار سرمایه از رونق کمتری برخوردار است.
در آن سال ها نرخ دلار 3300 تومان، طلا 95000 تومان و مسکن متری 4 میلیون تومان بود. جمله ای که این فکر را می رساند که چیزی فراتر از مشکلات اقتصادی و سیاسی بازار را به انزوا کشانده است و در این صورت چاره ای جز ترس باقی نمانده است. حاشیه سود پایین شرکت ها، عدم تعادل انرژی در نیم سال، کسری بودجه و فروش اوراق، تلاش برای کنترل تورم و رشد نرخ سود، افزایش هزینه های تولید و فروش در کنار قیمت گذاری دستوری از مشکلاتی است که می تواند عقب ماندگی بورس را توجیه کند. اما آیا تاثیر آنها باید به اندازه بمب اتم مخرب باشد؟ آیا می توان پذیرفت که سایر بازارها بیش از 20 برابر رشد کنند، اما بازار در همان نقطه 10 سال پیش متوقف شود؟
به نظر می رسد سیاست گذاران باید به «شاخص ترس» وزن بیشتری بدهند. در واقع رسوایی فروردین ماه، لغو معافیت صادرات فولاد، دعوت دولت از مردم به بورس با سقف قیمتی، وعده های توخالی که هرگز محقق نشد، دست درازی دولت به جیب شرکت ها برای تامین کسری بودجه و غیره از عوامل اصلی تخریب بورس هستند. است
عدم اعتماد به دولت و بازار سیستماتیک و شفاف به نام بورس، «شاخص ترس» را بزرگتر و بزرگتر می کند و بیش از 4 سال بازار را به تعطیلی می کشاند. در غیر این صورت تا آخر نمی توان نرخ سود را در این اعداد لحاظ کرد، مالیات دولت از شرکت ها تا حدودی افزایش می یابد، قیمت گذاری دستوری در نهایت متوقف می شود که شرکت ها در سطح ایران خودرو و سایپا قرار بگیرند، اما اعتماد و سرمایه ای که از بازار سهام فرار می کند. می گویند به این بازار برنمی گردند. پس دیگر سرمایه ای برای فعال شدن نوسان سازها وجود ندارد، سرمایه ای برای ناشران 144 نماد وجود ندارد تا همزمان صف های خرید خود را عرضه کنند یا حتی سهمی را طرح ریزی کنند.
منبع: اقتصاد آنلاین