چند نکته درباره سخنان ضد جنگ داریوش اقبالی

علی ورامینی در هم میهن نوشت: داریوش اقبالی به عنوان یک هنرمند بخشی از تاریخ معاصر ماست. چندین نسل از او یاد می کنند. احساسات و عواطف متفاوت خود را با ترانه های تاریخی او بیان می کردند. عاشقانی که با نغمه هایش گریه نکردند و دردمندانی که با آوازهای او دردهایشان دوا شد. او چنان نامی در وادی هنر نهاده است که هر ایرانی با شنیدن نام «داریوش» پیش از هرکسی به یاد خواننده معروف می افتد. حتی بیشتر از پادشاه معروف و محبوب ایران باستان.

پیش از این که خودروهای بین راهی هر کدام یک رسانه بودند، نمی شد از جاده و گذر عبور کرد و قسمت هایی از آهنگ های داریوش را روی شیشه و بدنه این خودروها ندید. داریوش به این معنا تبدیل به مدرسه شد. این اقبال عمومی به داریوش اقبالی در همه این سال ها باعث نشد که او در دام ادعای رهبری بیفتد. درست و نادرست، هر وقت فکر می کرد باید چیزی بگوید، اغلب آن را از زبان هنرش می گفت. به همین دلیل مورد تنفر رژیم سابق قرار گرفت.

می گفت بوی گندم برای مردم است و هر چه کاشته شود برای شاه. طبیعتاً شاه را دوست نداشت. بعدها که انقلاب شد، مخالفت داریوش با نظام سیاسی مستقر همیشه یک اپوزیسیون شریف بوده است. افتخارآمیز به این معنا که ایران و مردم ایران برای او در اولویت بوده اند. وی همچنین با تأسیس بنیاد آینه که هدف آن کمک به گرفتاران در دام اعتیاد است، گام های عملی در زمینه کمک رسانی برداشته است.

حالا دوباره نام داریوش در فضای عمومی مطرح شده و باز هم بر سر مسائل سیاسی این اتفاق افتاده است. اسفندماه سال گذشته بود که در یکی از کنسرت هایش از رضا پهلوی انتقاد کرد و طرفداران فحاشی او را پسندیدند و داریوش در شبکه های اجتماعی به ویژه توییتر مورد شدیدترین توهین ها قرار گرفت. ظاهراً این حملات هیچ ترسی در دل او ایجاد نکرده است.

در شرایطی که فضای حاکم بر اپوزیسیون خارج از کشور فضای ایران اینترنشنال است و بسیاری از حاضران در تریبون با کشتار کودکان همدردی می کنند، داریوش باز مسئولانه و شجاعانه ثابت کرد که یاور همیشه یاور وفادار ایران است و خط قرمز اوست. تا درد و رنج مردم بیشتر شود. این یک بار دیگر ثابت کرد که کنشگری با هدف خیرخواهی عمومی به معنای تعریف رابطه خود با همه چیز در هر لحظه است. یعنی تنفر از یک جریان و گروه دلیل موجهی برای همدردی با دشمنان و جنایتکاران جنگی ایران نیست.

سخنان داریوش که هیچ سرباز آزادی از کیفش بیرون نمی آید، لقمه ای بود برای کسانی که هزاران کیلومتر دورتر از ایران و خاورمیانه در گوشه کنج عفت نشسته اند و از پرداخت خرج مردم حرف می زنند.

جدا از مسئولیت این رویکرد داریوش، کردار و گفتار او نیز شجاعانه است. چنین صحبت هایی در آنجا آزاد نیست. کسانی که با جنگ علیه ایران همدردی می کنند همان هایی هستند که در انتخابات ریاست جمهوری جلوی سفارتخانه های ایران ایستادند و از دختر گرفته تا پیرمرد را اذیت کردند و پرسیدند چرا می خواهید رای بدهید و علیه ما فکر کنید.

اگر می خواهید شجاعت او را در این اظهارات بسنجید، به این فکر کنید که حتی بسیاری از سلبریتی های داخل ایران هم جرأت نکردند مثلا از بچه های بی خانمان غزه دفاع کنند یا اینکه آزادی و صلح از آغوش نتانیاهو و او نمی آید. همدستان چیزی بگو به همین دلیل، فارغ از هرگونه سوگیری سیاسی که داریوش دارد، باید این سخنان جسورانه او را ستود. ایستادن تقریباً به تنهایی در برابر جنگ افروزانی که می خواهند ایران را نابود کنند، شجاعت واقعی می خواهد. داریوش انگار از اعماق وجودش فهمیده بود که جنگ چیزی جز درد بچه ها و اشک مادرانی که «مادر بمان» را خواهند داشت.

سیاق او نشان می دهد که می توان مخالفت کرد و حتی دشمنی کرد و در دشمنی آبرومند است و خط قرمز دارد. می شود زندگی و زندگی دیگران را مانند زندگی خود عزیز و محترم بدانیم و آن را به نسخه بدی تبدیل نکنیم که ربطی به زندگی ما ندارد. آقای داریوش، نوشتن برای شما در اینجا خیلی آسان نبود، اما بدانید که ما از داخل کشور به خاطر گفتار و برخورد شجاعانه و مسئولانه شما در اینجا ایستاده ایم و ادای احترام می کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *