چرا یکی از تاثیرگذارترین فیلسوفان تاریخ حتی یک کلمه هم ننوشت؟

جایگاه سقراط در تاریخ به عنوان یک مبتکر خردمند و کمک کننده در شکل گیری سنت فلسفی اساساً به دلیل شخصیت منحصر به فرد او است. از ویژگی های رویکرد او گفتگو با هموطنان آتنی خود برای افشای و زیر سوال بردن اعتقادات آنها بود.

به گزارش فرادید؛ در بسیاری از گفتگوهای افلاطون، سقراط را می بینیم که در جستجوی چگونگی کسب دانش و آموزش آن است و در فیدروس (یکی از گفتگوهای مهم افلاطون) به ویژه به «وسیله» بیان دانش می پردازد; به عنوان مثال، مشکل «نوشتن» از مشکلات بزرگتر مربوط به فن بلاغت و نحوه استفاده از آن ناشی می شود.

حکاکی Phaedrus، 1745

رساله «فادروس» با مواجهه سقراط با فادروس، شاگرد سخنور لیسیاس، آغاز می شود که در سخنرانی خود علیه عشق دلایلی را برمی شمرد تا نشان دهد که غیر عاشق بهتر از عاشق است. وقتی سقراط این ایده ها را بیشتر زیر سوال می برد، فیدروس اعتراف می کند که توضیح خود او نبوغ کار لیسیاس را به طور کامل بیان نمی کند، بنابراین آن را برای سقراط می خواند.

پس از این خوانش، فیدروس ادعا می کند که کار لیسیاس به طرز شیوا و شیوا از نقطه ای به نقطه دیگر جریان دارد و چیزی ناگفته باقی نمی گذارد، اما سقراط تحت تأثیر قرار نمی گیرد. او به فیدروس می‌گوید که من می‌توانم با همان استدلال لیسیاس، اما با کیفیتی برابر یا برتر سخنرانی کنم. هنگامی که گفتار سقراط به تکرار شاعرانه همان نکته تبدیل می شود، حرف خود را قطع می کند و سخنان خود را رد می کند.

چرا یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان تاریخ حتی یک کلمه هم ننوشته است؟

نیم تنه سقراط

سقراط به زودی به توضیح دوم عشق روی می آورد، جایی که او بر ایده عشق به عنوان جنون تکیه می کند. استدلال لیسیاس بر عشق به عنوان شکلی از جنون و بیماری متمرکز است، زیرا تصمیماتی که عاشقان می گیرند کاملاً عاقلانه نیست، اما سقراط از این ایده برای دفاع از عشق استفاده می کند و جنون را به عنوان دلیلی بر ارتباط شخص با الوهیت توصیف می کند. این توضیح بیشتر بر ماهیت روح متمرکز است، که سقراط آن را به عنوان ارابه سواری توصیف می کند که افسار دو اسب را در دست دارد: یکی نجیب و منطقی، دیگری هوس باز و وابسته به امیال. این توضیح دقیق و روشمند در مورد چگونگی وجود روح انسان، بی‌تردید مستلزم یک رساله است، و با این حال گنجاندن آن در فیدروس، گفت‌وگو را دشوار و سنگین می‌کند، زیرا قرار است این گفتار مفصل و منطقی با دو گفتار قبلی مقایسه شود. برای اینکه بفهمیم “گفتار خوب” از چه چیزی تشکیل شده است؟

به کمال رساندن فن بیان

فیدروس اعتراف می کند که سخنرانی دوم سقراط را بیشتر از سخنرانی اولش دوست دارد و تحسین مشتاقانه او از معلمش محو می شود. درک او از سخنوران، به ویژه دولتمردان، این است که به خود می بالند که ناقلان مؤثر حکمت و دانش هستند.

سقراط به سرعت اعتراض می کند و اشاره می کند که آنها بیشتر به متقاعد کردن دیگران اهمیت می دهند تا افشای حقیقت، به همین دلیل سخنرانی خود را با تشکر از شنوندگان آغاز می کنند. در نهایت، زیبایی یا متقاعدکننده بودن کلام گفتاری و نوشتاری لزوماً نیازی به والا بودن ندارد، بلکه بلاغت خوب مستلزم دانش مدیریت و توزیع صحیح است و این صرفاً به معنای واقعی بودن آن نیست.

موضوع گفتگو

چرا یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان تاریخ حتی یک کلمه هم ننوشته است؟

تغییر دین پولمون، جیمز بری، حدود. 1778

اولین قاعده پیشنهادی لفاظی سقراط این است که با درک صحیح موضوع شروع شود، قاعده ای که گفتار لیسیاس بلافاصله آن را می شکند. هم سقراط و هم فیدروس موافقند که عشق مفهومی انتزاعی است و نمی توان آن را به سرعت و با دقت به عنوان چیزهای مادی توصیف کرد.

لیزیاس سخنان خود را با اعتقاد به کیفیت اساسی عشق آغاز می کند، یعنی اینکه مهربانی حاصل از عشق پس از از بین رفتن آن احساس به پشیمانی تبدیل می شود. این تعریف بیش از حد سخت گیرانه است و هر پست نویسی را بی معنی می کند. گفتار لیزیاس بیشتر بر اعمال عاشقان و غیرعاشقان متمرکز است تا انواع مختلف عشقی که یک فرد می تواند احساس کند.

تقسیمات فرعی

چرا یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان تاریخ حتی یک کلمه هم ننوشته است؟

سخنرانان در یک پنجره نوشته جان استاین، حدود. 1662

گفتار دوم سقراط حاکی از به کارگیری قاعده بلاغی بعدی است که لیسیاس قبلاً از پیروی آن دست کشیده بود. هنگامی که سقراط عشق را به عنوان جنون توصیف می کند، بین جنون ناشی از ناامنی یا شکنندگی انسان و جنون ناشی از الهام الهی تمایز قائل می شود. نوع دوم جنون خود به چهار نوع مختلف با شخصیت و الهامات الهی تقسیم می شود. علاوه بر این، انواع مختلف عشق یک فرد را می توان در اهداف و اعمال او مشاهده کرد. سقراط ادعا می کند که یک خطیب خوب باید این تقسیم بندی ها را در حین بحث در مورد موضوع خود انجام دهد.

چرا یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان تاریخ حتی یک کلمه هم ننوشته است؟

درس آناتومی دکتر نیکلاس تولپ، اثر رامبراند ون راین، 1632

آن دو قاعده اول بلاغت به چگونگی ساختار بلاغت می پردازد نه نحوه استفاده از آن. سقراط بعدها فن بیان را با پزشکی مقایسه می کند و از فیدروس می خواهد که پزشکی که می داند چگونه درمان های خاصی را اجرا کند، اما نمی داند چه زمانی و تا چه حد درمان را انجام دهد و انتظار دارد بیمارانش این را بفهمند، یک پزشک واقعی نیست. به همین ترتیب، گوینده ای که می داند چگونه استدلال خاصی را بیان کند، اما نمی داند که مخاطبانش چگونه می توانند از آن بهره ببرند، سخنران خوبی نیست.

اعلام سودمندی برهان شخص با روشن شدن حدود آن همراه است. ساختاربندی یک استدلال برای یک مخاطب خاص به معنای ارزش گذاری متن است، چه بخواهید چه نخواهید. بنابراین، برای یک سخنران خوب مهم است که اهمیت سهم خود را دست بالا نگیرد و بداند که کدام سؤال یا ابطال را می توان نتیجه گرفت و کدام را نه!

مشکل نوشتن

چرا یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان تاریخ حتی یک کلمه هم ننوشته است؟

بانوی نوشته یوهانس ورمیر، حدود. 1665

فیدروس با بازگویی اسطوره ای قدیمی از خدایان مصری، توث، مخترع بسیاری از هنرها و علوم، و تیموس که بر مصر به عنوان پادشاه حکومت می کرد، به پایان می رسد. هنگامی که توث تیموس را با بزرگترین اختراع خود، یعنی زبان نوشتاری آشنا کرد و توضیح داد که چگونه دستیابی به خرد و حفظ خاطرات را برای مصریان آسان‌تر می‌کند، تیموس فقط می‌توانست فکر کند که این کار مردمش را از خرد واقعی محروم می‌کند. او فکر می کرد که توانایی “خواندن” مردمش را از دانش و حافظه واقعی دور می کند. خواندن و نوشتن آنها را از افکار، گفتگوها و تجربیات واقعی که مردم را عاقل می کند دور می کند.

چرا یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان تاریخ حتی یک کلمه هم ننوشته است؟

خدای توث، برجستگی از معبد ابیدوس

سقراط نیز همین درک را از نوشتن دارد. به نظر او نویسندگان و هنرمندان بزرگ به یک حقیقت اساسی در جهان پی برده اند. با این حال، این دقیقاً به این دلیل است که آگاهی آنها از آن به حدی است که هرگز نمی توانند آن را به طور کامل بیان کنند. برعکس، کسانی که ادعا می کنند عاقل هستند، معمولاً وقتی درکشان زیر سوال می رود، نمی توانند فقدان دانش خود را پنهان کنند. پس منطقی است که سقراط با این ادعا که «من فقط می دانم این است که هیچ چیز نمی دانم» هرگز آنقدر مشتاق نبود که آنچه را که گفته است بنویسد. با این حال، گفت و گوهای افلاطون ثابت می کند که سقراط مردی خردمند بوده و صداقت و عمق دانش او به حدی بوده است که نمی توان آن را در توضیحات معمولی و ملال آور گنجاند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *