دیدم خودنویس از دستش افتاد…

سرباز حقوقی اردبیلی لحظه به زمین افتادن دکتر محمد معین و مرگ مغزی او را اینگونه روایت می کند: دیدم امضا از دستان دکتر معین افتاد…

به گزارش ایسنا، محمد حسینی باغسنگانی در مجموعه پژوهشی «اندیشه، فرهنگ و هنر ایرانی» که هنوز منتشر نشده، در فصل «سقوط خودکار» (ص 301 تا 303) درباره محمد معین می نویسد: «دکتر عسکر. اردبیلی، رئیس گروه حقوقی زبان و ادبیات عرب دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به نظر من دقیق ترین روایت از لحظه زمین خوردن دکتر محمد معین را دارد، وی از دوستان خانوادگی دکتر محمد معین نیز بوده است. معین من یک بعدازظهر پاییزی سال 1379 به دانشگاه تهران رفتم و فقط یک چیز را می خواستم بدانم.

“مرگ مغزی دکتر محمد معین”

می خواستم بدانم چطور شد؟ دکترای حقوق رشته دانشگاهی خودش را داشت. پنج دقیقه زودتر رسیده بودم. دکتر حقوقی پس از احوالپرسی گفت: من افراد خوش اخلاق و خوش اخلاق را دوست دارم. من دقیقاً در اتاقی در طبقه سوم دانشکده بودم که دکتر عسکرالحقیقی، دکتر ذبیح الله صفا و دکتر یحیی مهدوی دکتر معین را که روی صندلی دراز کشیده بود را بلند می کردند و به زبان عرب می بردند. و اتاق شورای ادبیات در کنار این اتاق و او را روی میز گذاشتند. وسط اتاق با یک سفره سبز زیبا می خوابند. داشتم به رنگ های نامتناسب سفره های اتاق فکر می کردم. رفتم پشت یکی از میزهای کنار میز دکتر قانونی نشستم. دکتر حقوقی گفت این میز قبلا میز دکتر معین بوده.

به دکتر قانونی گفتم. شما در 8 دی 1345 در همان اتاق بودید. دقیقاً روزی که دکتر معین از ترکیه برگشت؟ وکیل در حالی که پشت میزش نشسته بود بسیار اندوهگین بود. هیچ وقت حرف او را فراموش نمی کنم.

دکتر معین را ناراحت و عصبی دیدم و وقتی از او پرسیدم چرا ناراحتی؟ گفتند این سفر برای من کسل کننده است. غذا خیلی چرب بود که با روحیه من همخوانی نداشت و وقتی برای بازدید از سازمان فرهنگ لغت آمدم متوجه شدم یکی دو نفر از اعضای سازمان سر کارشان نیامده اند و دکتر معین از این موضوع ناراحت بود. کسالت برای آنها آنها را ناراحت می کند. برای همین سوار ماشین شد و به دانشگاه تهران آمد.

ما اینجا صحبت کردیم در همین راستا در اتاق گروه به صدا درآمد، در باز شد و دیدیم که خانم بهین هاینا، دکتری. دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی وارد شد. ایشان پس از عرض سلام و احترامات لازم رو به جناب آقای دکتر معین کردند و از ایشان درخواست کردند که چون پایان نامه دکتری اینجانب زیر نظر و راهنمایی جناب عالی و عضویت جناب آقای دکتر گوهرین و وکیل – بنده – می باشد لذا خواهشمند است. به من اجازه دهید، زیرا من کارم را انجام داده ام. و پایان نامه من آماده است، دبیرخانه دانشکده باید جلسه دفاع از پایان نامه من را آماده کند و از اساتید محترم دعوت کند و روز دفاع معلوم شود و من از آن دفاع کنم».

مرحوم دکتر معین فرمودند من به دلیل کار زیاد و اینها نتوانستم کل رساله شما را ببینم. از من پرسیدند آیا شما و دکتر گوهرین موفق به خواندن شدید؟ پاسخ دادم که بله خوانده ایم و نکاتی در این رساله هست که در حاشیه رساله ذکر شده است و خانم بهین چایانه باید بعد از تصحیح رساله قول چاپ آن را بدهد. قبل از آن شروع به چاپ نکنید.» خانم بلافاصله این قول را داد. به دکتر معین گفتم یک یادداشت بنویسند و به خانم بدهند تا به دبیرخانه ببرند. او در این اتاق پشت میز تحریرش نشسته است، بیرون آوردم. امضای جیبم را به او دادم تا یادداشتی را که آماده کرده بودیم امضا کند، لحظه ای بعد صدایی شنیدم.

دیدم امضا از دست دکتر معین افتاد…»

فکر گذاشتن امضا از دست دکتر معین مرا به یاد تمام سال های زندگی دکتر معین انداخت. از تولد در رشت تا حال و هوای کودکی تا اولین دکتری. دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، راهش را به محضر علامه دهخدا، زبان شناس بی نظیر و دانش گسترده و منحصر به فرد ایشان. مردی با نظم و آرامش، اهل صداقت و کشف، پارسای عالم معنا و واژه، دقت و بردباری بی نظیرش و راهی که هیچکس پس از او جرأت ادامه آن را نداشت.

چشمان دکتر اسکر خیس از اشک بود و بغضی در گلویم باعث شد لبخند بزنم. دکتر حقوقی گفت:

دکتر معین صحبت کرد و گفت: دکتر جانم را بگیر، دیدم روی صندلی دراز کشیده، او را در آغوش گرفتم، زنگ زدم، کارمند آمد، گفتم به دکتر صفا اطلاع دهند که این اتفاق افتاده است. آمدند بعداً مرحوم دکتر یحیی مهدوی استاد فلسفه که اتاقشان در طبقه سوم و نزدیک ماست آمدند و چند نفری دکتر معین را در آغوش گرفتیم و ایشان را به اتاق مجاور که شورا بود بردیم. اتاق گروه زبان و ادبیات عرب و میز بزرگی وسط اتاق با سفره سبز رنگی بود، همه فکر می کردیم دکتر معین سکته قلبی کرده است…»

از سمت راست: دکتر محمد معین (نفر دوم)، بدیع الزمان فروزانفر، احمد بهمنیار (نفر چهارم) و عبدالعظیم خان قریب (نفر ششم)

یادداشت دکتر مهدی نوریان روی این تصویر:

«این جلسه دفاع از رساله دکتر حسن مینوچر بین بهمنیار و غریب است و بعد از قریب استاد پورداوود است و ردیف بالایی از سمت چپ نفر دوم عینک زده دکتر مهدی محقق است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *