رضا داوودنژاد؛ قربانی بدن‌سالاری یا نفرت از بدن؟

زهرا علی اکبری در خبرآنلاین نوشت: مرحوم رضا داوودنژاد اولین قربانی بنگاه داری نبود. آخرین نخواهد بود. تنها تفاوت او با سایر قربانیان شهرت اوست. تمایل بیش از حد برای کاهش وزن؛ اکنون چنین فاجعه ای را ایجاد کرده است.

داستان از کجا شروع شد؟

یادم هست سال ها پیش در اولین پیوند کبد رضا داودنژاد می گفتند نارسایی کبد او به دلیل مصرف قرص های لاغری است. وی بعدا در گفتگو با رسانه ها این موضوع را تکذیب کرد و دلیل این اتفاق را بای پس روده عنوان کرد. وی این عمل را عملی اشتباه خواند و توضیح داد که به دلیل بزرگی ناحیه عمل، کبد وی تحت فشار بوده و عوارض ناشی از این حادثه به درستی توسط پزشکان تشخیص داده نشده است.

عوارضی مانند بی‌حالی و بی‌اشتهایی که اتفاقاً توسط او و پزشکان معالجش تشویق می‌شد، در واقع زنگ خطری بود که کبد به صدا درآمده بود، اما شنیده نمی‌شد. تنها نسخه در این دوران حساس، قرص های ویتامین بود.

در نهایت کبدش که در مدت کوتاهی 90 کیلو وزن کم کرده بود از کار افتاد و سیزده سالی که بعد از این اتفاق شانس زندگی را داشت با عوارض این کاهش وزن غیراصولی دست و پنجه نرم کرد. فقط ویدیوهای او را تماشا کنید که چگونه در مورد اندازه بدن خود صحبت می کند. او حتی یک ویدیوی کوتاه با یکی از فوتبالیست های معروف دارد. عرصه شوخی، اما شوخی در مورد بدن او است. گویی متر و معیار مشخص است و بدنه ای که خارج از این متر و معیار است می تواند محل شوخی و خنده باشد. هدف اینجا یافتن مقصر نیست، همه مقصر اصلی را می شناسند. مقصر اصلی مافیایی است که صنعت زیبایی را به محلی برای کسب سودهای کلان تبدیل کرده است. رضا داوودنژاد تنها کسی نیست که به دلیل تمایل زیاد به کاهش وزن جان خود را از دست داده است. یادم می آید که مادر یکی از دوستان سی و چند ساله ام. وی تنها یک روز پس از عمل لاغری موسوم به ساکشن درگذشت و نتایج بررسی ها نشان داد که وی دچار آمبولی شده است.

سال هاست که زنگ خطر به صدا درآمده است، اما در غیاب یک سیاستمدار دلسوز در حوزه بهداشت و درمان؛ موج تبلیغات تنفر در کنار استبداد بدنی تبلیغ شده بیشتر می شود.

لازم نیست سخت جستجو کنید. در آبان ماه سال گذشته سه زن طی سه عمل مجزا برای لاغری و زیبایی جان خود را از دست دادند اما آماری که نشان می دهد سالانه چند قربانی عمل زیبایی و لاغری می گیرد کجاست؟

در کشوری که «تن» عرصه عمومی مبارزه سیاستمداران با مردم شده است و مرزهای بدن بیش از دیروز شاهد صدور بخشنامه و دستور است، تبلیغات عمومی بر اساس شیوه های زیبایی و لاغری صورت می گیرد که گویی وجود دارد. در این جامعه مسئولیتی جز زیباتر شدن نیست. وجود ندارد. اکنون به جای پزشک و بیمار، ترکیب پزشک و آرایشگر را می بینیم. نکته اینجاست که مغز متفکر صنعت زیبایی حتی دست به ابداع کلمه زده و زیباجو را به واژه ای جا افتاده در این زمینه تبدیل کرده است.

نتیجه تبلیغات جهنمی برای تنفر از بدن با هدف ایجاد بهشتی غیر واقعی برای کسانی که از خود متنفرند، در بهترین حالت، شباهت عجیب افرادی است که چهره و بدن را عرصه پزشکان زیبایی قرار داده اند. در بدترین حالت این مرگ است که در می زند.

به اطرافت نگاه کن چند گونه استخوان گونه، ابروهای قاب دار، لب های ژل شده، عمل بینی، کاشت مو و بدن تراشیده شده باریک را می بینید؟ فاجعه است، اما اینجاست که طراحان لبخند و کامپوزیت های دندانی مجالی برای شادی ندارند، اما آمار ارائه شده توسط مرکز پژوهش های مجلس نشان می دهد که هر ایرانی حداقل 6 دندان پوسیده دارد. افراد 30 تا 40 ساله که در سنین فعالیت اجتماعی هستند، 12 تا 13 دندان از دست داده اند و در گروه سنی بالای 65 سال، بیش از 55 درصد سایر افراد دندانی ندارند.

فاجعه به اینجا ختم نمی شود. ما با تراژدی عمیق تری روبرو هستیم. نکته غم انگیز این است که بی سابقه ترین موج مهاجرت پزشکان متخصص و پرستاران ماهر و کادر پزشکی در ایران رخ داده است. گروهی برای تحقق رویاهای خود جغرافیا را تغییر می دهند و گروهی دیگر برای رسیدن به رویاهای خود از حوزه شغلی و کاری خود مهاجرت می کنند. شهریور ماه سال گذشته بود که مقدسی رئیس سازمان نظام پزشکی دامغان لب به دهان باز کرد و گفت یک متخصص قلب را می شناسند که تزریق بوتاکس انجام می دهد. متخصص داخلی که کلینیک زیبایی افتتاح کرد و پزشکان زیادی که از کارهای تخصصی خود فاصله گرفتند و کارهای جانبی انجام می دادند. وی این اتفاق را نتیجه سیاست غلط وزارت بهداشت دانست.

اکنون سیاست های غلط و میل بیش از حد به کسب درآمد از تولید تنفر بدن دامان همه را گرفته است. اگر تا دیروز جراحی بینی، گونه و پلک جوانسازی پوست و … بود، امروزه افزایش شدید تعداد جراحی های بای پس معده و روده، کانتورینگ بدن و … نشان از پیشرفت دست اندرکاران این صنعت در زمینه بدن.

آمار مکتوبی از تعداد عمل های لاغری و زیبایی ندارم، اما کافی است سری به ناشناس ترین مطب پزشکان بزنید تا تعداد افرادی که به نوبت این عمل ها را قبل از شما انجام داده اند را ببینید. ضمناً این وظیفه اصلی سیاست گذار سلامت در ایران است که با اعلام این آمار و انتشار تعداد جان باختگان این مسیر به جامعه بگوید چه خطراتی در این مسیر وجود دارد.

شکی نیست که صدها مرد و زن به سرنوشت ناگوار رضا داودنژاد دچار شده اند. کسانی که میانبر را برای زیبایی و نه سلامتی انتخاب می کنند. داستان تلخی از بدن های دوست داشتنی نیست. روایت رنجی که مردم از بدن های غیر قابل تحمل می کشند. بدن ها هم میدان جنگ سیاستمداران هستند و هم عرصه صاحبانشان. هر دوی آنها به این بدن نمی درخشند و سعی می کنند شکل آن را تغییر دهند. مرگ نابهنگام رضا داودنژاد بیش از پیش نشان داد که ما هیچ وسیله ای برای زندگی نداریم جز جسممان. همه باید با تمام قوا از این جبهه عقب نشینی کنیم. برای نجات آینده این جامعه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *