آقای رضا داودنژاد کاش این متن در زمان زنده بودنت منتشر می‌شد

سه روز پیش رضا داودنژاد که مخاطبان خاطرات زیادی را با او در تلویزیون و سینما گذراندند دارفانی را وداع گفت. بازیگری که در چند سال اخیر بارها به دلیل مشکلات ناشی از عفونت و نارسایی کبدی در بیمارستان بستری شد و سرانجام در بیمارستان بوعلی سینای شیراز درگذشت. او از خانواده ای هنری بود و وارد عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون شد و آخرین سکانس زندگی اش در 44 سالگی در بیمارستان شیراز رقم خورد که درگذشت این بازیگر بازتاب زیادی در فضای مجازی داشت و بسیاری از هنرمندان و چهره های سرشناس با انتشار پیام هایی در شبکه های اجتماعی یاد او را گرامی داشتند.

به گزارش برترین ها، نیما حسن نسب، منتقد و مدرس سینما نیز در واکنش به درگذشت این بازیگر یادداشتی نوشت که در ادامه می خوانید.

این یادداشت ادای نابهنگام و تلخی است برای داودنژادها و لعنت بر من، زیرا قبل از این و بیشتر از این باید درباره رضا و پدرش و سینمای خانوادگیشان می نوشتم و می نوشتم تا او آنجا بود و بخواند. که دیگر خواندنی نیست هر بار که همدیگر را می دیدیم یا می شنیدیم، درباره فیلم ها صحبت می کردیم و به هم خوش می گذشت. یک زمانی آنقدر از نظر اندازه و قیافه شبیه هم بودیم که دو سه بار به جای او امضا کردم. الان که دارم اینو مینویسم رضا داودنژاد مثل مامان اتی بین ما نیست و نمیدونم چرا هر کدومشون میرن انگار یکی از فامیلم رفته.

گروه خانواده داودنژاد برای من همیشه «استودیو بازیگران» بوده و هست. علیرضا داودنژاد خانواده اش را به تاریخ سینمای ایران چسباند و چنان پیوندی برقرار شد که اکنون ما یک سیستم خانوادگی/سینمائی داریم که شاید در سینمای جهان همسان نباشد. از تهران گرفته تا متل قو و جنگل های دوهزار، هر کدام در هر موقعیتی که می بینید، بازیگر هستند و چه درخشان. از بزرگ و کوچک، پیر و جوان، زن و مرد، حتی اقوام! از عزیزترین آنها، مامان اتی/سادات حبیبیان و محمدرضای بی نظیر تا بچه هایی که انگار از شکم بازیگری مثل زهرا و علی به دنیا آمده اند و مثل رضا که از سنین کودکی در «بی پناه» بازی کرده است. پنج

آقای رضا داودنژاد ای کاش این متن در زمان زنده بودن شما منتشر می شد

این خانواده کارگاه و مرکز تولید خلاقانه این بازیگر است و مغز متفکر و هسته اصلی خلاقیت و آتشفشان سینمایی این گروه جذاب، علیرضا داودنژاد است که هنوز در حد توان، استعداد، محصول و دانش او قدردانی و درک نشده است. . کشف و شکل گیری این استعداد و پتانسیل عجیب خانوادگی حکایت از هوش و عشق فراوان او به سینما و خانواده دارد. در زمانی که روش های مرسوم تولید و پخش فیلم را دست و پا گیر، پرهزینه و بن بست می دید، کوتاه نیامد و به دنبال راه حل بود.

فیلمساز برای خلاصه‌ای دلپذیر از مجموعه تجربیات دیدنی علیرضا داودنژاد، دوربینی جست‌وجو و کنجکاو را روی این مدرسه هنری خانوادگی یا «کلاس بازیگری» انداخت که نام فیلمی درجه یک و تکان‌دهنده شد. هر یک از فیلم‌ها نسخه‌ای از ترکیب تز و ضد سینما و خانواده است. آمیختگی استثنایی بین دوگانگی کار هنری و لذت روزمره و تلاش برای گرفتن نبض تپنده زندگی عادی و به قول خودش تصویر «حال ساده» روی پرده. مسیری که از استفاده گاه و بیگاه اعضای خانواده در فیلم های قبلی شروع شد به بلوغ رسید و تبدیل به «مصاب شیرین» شد که اکنون ربع قرن شوک و لذت مواجه شدن و تماشای آن است.

آقای رضا داودنژاد ای کاش این متن در زمان زنده بودن شما منتشر می شد

این مدل و سبک فیلمسازی داودنژاد با خانواده، فرم و سبک شخصی او را در گستره سینمای ایران خمیر کرد و جلو آمد (سالها پیش ویژگی های این فرم به بهانه سه فیلم «رنج های شیرین» و «بهشت از یک تو» و «بچه های بد» مفصل نوشتم و چند سال بعد در گفتگوی طولانی با علیرضا داودنژاد سعی کردم به بهانه «روغن مار» هنر این تکنیک منحصر به فرد را بیشتر کشف کنم.) در این مسیر. رضا مثل بقیه بچه های سینما کنار پدرش بود. ، گاهی حتی پدر پدرش. رضا را پشت و جلوی دوربین و در هزارتوی بروکراسی تولید و پخش به یاد دارم که برای تولید محصولات این کسب و کار خانوادگی دشوار، اما جذاب و خلاقانه تلاش و کوشش می کرد.

بچه های این خانواده را در جلوی چشمانمان بزرگ و رجز دیدیم و با عشق و علاقه و حسرت در این آثار دوران میانسالی و پیری بقیه را دنبال کردیم. موقعیت ها و لحظات نابی که از درک کیفیت و جاذبه واقعیت و روایت های مستمر تلخ و شیرین و فراز و نشیب خانواده ایرانی در سال های پر التهاب و غریب تاریخ معاصر ایران ناشی می شود. گویی اکسیر و کیمیای زندگی را در دل سختی ها و تلخی ها کشف کردند و قسمت های مختلفی از آن به فیلم ها راه پیدا کرد. راه آسان پرهیز و سادگی حاصل از تجربه و درایت فیلمساز و بازیگرانش فریبنده بود اما گذشت زمان نشان داد که برای همه نیست…

آقای رضا داودنژاد ای کاش این متن در زمان زنده بودن شما منتشر می شد

در یک سفر 24 ساعته به اصفهان برای جلسه نقد و بررسی فیلم با او بودم و مهم ترین دغدغه اش خرید مایو برای شنا و صرف ناهار با یکی از اقوام بود. البته این دیدگاه جالب و تاثیرگذار ربطی به دغدغه های اجتماعی نداشت و فیلم های او اکنون یکی از مهم ترین اسناد تصویری زندگی خانوادگی ایرانی در بحران ها و چالش های زمانه خود است. یک بار در راه برنامه رادیویی بودیم که شنید دختری از خانه فرار کرد تا ماشین فراری را ببیند. تا آخر شب صحبت کرد و گفت این فیلم باید ساخته شود و چه فیلم خوبی از آب درآمد. او در حین شنا در استخر هتل اصفهان از اینکه چگونه محسن تنابنده را تبدیل به یک راننده تاکسی کهنه کار می کند صحبت می کرد.

زندگی و سینما در خانواده داودنژاد در کنار هم جریان دارد و گاه مرز مشخصی ندارد. حالا اعضای این شرکت خانوادگی به دلیل بدشانسی و سیاه بازی روزگار با بزرگترین چالش زندگی روبرو شدند: مرگ و جوانی یکی از نام های مهم و تاثیرگذار و محبوب خود رضا. پسری شبیه به خودمان که نشانه های کودکی (بی پناه) و نوجوانی (مصاب شیرین، بهشت ​​انون تو) و پختگی و عشق و میل (پسران بد، مرهم)، دردسر و جدایی (کلاس بازیگری، مصائب شیرین 2) را نشان می دهد. ) و شوخی ها (هو، تیغ) و قطعات مختلف پازل زندگی او را از نگاه پدر/فیلمساز دنبال کردیم تا اینکه سرنوشت زندگی پایان تلخ و تاریکی را بر این سریال تحمیل کرد.

آقای رضا داودنژاد ای کاش این متن در زمان زنده بودن شما منتشر می شد

چند ماه پیش می خواستم پدر و پسر از تجربه این جسارت و خلاقیت در فیلمسازی صحبت کنند. علیرضا داودنژاد همیشه با لطف و محبت می گفت: «الان نه، هنوز از رفتن کیومرث (پوراحمد) غمگینم و کمرم را صاف نکرده ام؛ بگذار مدتی بگذرد، شاید دوباره به زندگی و آکسان برگردم. غافل از اینکه متأسفانه این زندگی سینمایی یک مراسم ترحیم داشت و چنین مرگ و فقدان غم انگیزی تمام توان سینما را به باد می دهد.حالا پدر/فیلمساز به دلیل حکم ظالمانه این روزمرگی باید چشم دوخت صورت مرگ و تمام توانش را به دوش در زیر تابوت پسر دلبندش جمع کن، نکن؛ حالا همه داودنژاد چشمشان به تو است آقای داودنژاد، چشم ما و سینمای ایران هم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *