چرا داستان‌های درد و رنج افراد معروف برای ما جذاب هستند؟

روایت‌ها گاهی طولانی هستند و معمولاً قسمت‌های تلخ‌تر آن به اشتراک گذاشته می‌شود. همان قسمت هایی که صدای آدم می لرزد، چشمانش خیس می شود یا جمله مهمی را با عصبانیت و ناراحتی می گوید و این قطعات برای چند روز فضای اینستاگرام را تسخیر می کند؛ به گونه ای که حتی اگر مخاطب آن برنامه هم نباشید، در نهایت از داستان زندگی مهمان برنامه مطلع خواهید شد.

این ویدیوها برش داده می شوند، توسط صفحات اینستاگرام دوباره ویرایش می شوند، در اکسپلورر شرح داده می شوند و می چرخند. ممکن است مخاطب برنامه کامل را ندیده باشد، اما آن چند ثانیه را می بیند، ذخیره می کند یا برای کسی ارسال می کند.

از ماه عسل مردم عادی تا رنج سلبریتی ها

مسیر روایی رنج در رسانه تا چند سال پیش شکل دیگری داشت. در برنامه‌هایی مثل ماه عسل که می‌توان گفت اولین نمونه از این دست تولیدات است، اغلب مردم عادی بودند که جلوی دوربین می‌نشستند و از تجربیات سخت زندگی‌شان می‌گفتند. از رهایی از اعتیاد و زندگی با بیماری های سخت مانند ایدز گرفته تا نجات معجزه آسا از موقعیت هایی که زندگی و مرگ را با هم به ارمغان می آورد. مخاطب این روایت ها را از خود می دید. افراد بی نام و نشانی که رنجشان شنیده شد بدون اینکه قصد داشته باشند بعدا وارد ویترین شهرت شوند.

امروز اما راویان روایات تغییر کرده اند. حالا اینها چهره های شناخته شده ای مانند بهناز جعفری، هستی مهدوی فر، مجتبی شکوری و اخیراً بازیگری به نام ساغر عزیزی هستند که یا جلوی دوربین برنامه های گفتگو می نشینند یا پشت میکروفون پادکست ها از تلخی های زندگی خود می گویند.

آنقدر صریح و مفصل صحبت می کنند که مخاطب به این نتیجه می رسد که زندگی هم برایشان مسیر همواری نداشته است. قهرمانانی که سال ها در قاب سینما، تلویزیون یا میدان مسابقه دیده می شدند، حالا تصویر دیگری از خود نشان می دهند که نمادی از شادی نیست و این بار به مثابه افرادی ظاهر می شوند که زمین خوردند، زنده ماندند و دوباره ایستادند.

رنج دیگر شخصی نیست

این روند نشانه تغییر عمیق تر دیدگاه جامعه نسبت به رنج و موفقیت است. اگر دیروز شنیدن رنج یک فرد ناشناس باعث همدلی می شد، امروز شنیدن رنج یک فرد مشهور فاصله را کاهش می دهد. در کنار همدلی، مخاطب احساس می کند که فاصله بین خود و چهره های معروف کم شده است. این احساس نزدیکی به استقبال روایت هایی دامن می زند که فراز و نشیب های زندگی را حتی در پشت صحنه شهرت نشان می دهد.

در این میان تغییر جایگاه «رنج» در فضای عمومی نکته مهمی است. رنج دیگر فقط یک تجربه شخصی نیست که در خلوت زندگی اتفاق می افتد. رنج به محتوایی تبدیل می‌شود که واکنش‌هایی به دنبال دارد و ویروسی می‌شود. در این چرخه درد آدم وارد منطق تولید محتوا می شود; منطقی که بر اساس توجه، کلیک ها و الگوریتم ها کار می کند.

هر چه روایت تلخ، تکان دهنده و احساسی تر باشد، شانس بیشتری برای دیده شدن دارد. وقتی بازیگری از سال‌های سخت زندگی‌اش صحبت می‌کند، آن بخش‌هایی پخش می‌شوند که با احساسات جمعی همسو می‌شوند، کلماتی که امید یا شوک می‌دهند. در این فرآیند معمولاً قسمت ها یا مکان های مقدماتی که نیاز به زمینه دارند حذف می شوند و نتیجه یک روایت فشرده و احساسی است.

بر مدار توجه با روایت رنج

از اینجا نقش پلتفرم ها پررنگ می شود. اینستاگرام و یوتیوب فقط پلتفرم هایی برای پخش محتوا نیستند. آنها با الگوریتم های خود تعیین می کنند که چه چیزی دیده می شود و چه چیزی در حاشیه باقی می ماند. در این محیط، محتوای آرام و توضیحی بدون اوج گیری احساسی معمولاً بازنده است. از طرفی اشک، اعتراف و شکست شانس بیشتری دارد. به همین دلیل است که بسیاری از برنامه ها، دانسته یا ندانسته، به سمت روایت های رنج می روند.

برخی از برنامه نویسان برنامه را به گونه ای تنظیم می کنند که هم شانس دیده شدن خودشان افزایش می یابد و هم امکان بازگشت چهره های کمتر دیده شده یا فراموش شده به ذهن مخاطب. این روند باعث می شود که روایت ها نه تنها تجربه شخصی مهمانان را منتقل کنند، بلکه در عین حال در کانون توجه قرار گیرند.

حاصل این کار باعث می شود مخاطب با بخشی از زندگی یک فرد مواجه شود که عینی و واقعی است اما در عین حال محتوایی شکل گرفته است که هدفش دیده شدن و تعامل بیشتر است. این نکته نشان می‌دهد که فضای رسانه‌ای امروز چقدر پیچیده است و چگونه روایت شخصی و منطق اقتصاد توجه گاهی با هم پیوند خورده‌اند.

در این فضا چهره سلبریتی آرام آرام تغییر کرده است. دیگر قرار نیست با فردی روبرو شویم که همیشه برنده است و شکست در زندگی او جایی ندارد. چهره ای که امروز جلوی دوربین می نشیند بیشتر شبیه آدمی است که افتاده، زنده مانده و حالا از همان سقوط حرف می زند.

این روایت‌ها فاصله‌ای را که سال‌ها بین افراد و چهره‌های مشهور وجود داشت کاهش می‌دهد. مخاطب احساس می کند که در آن سوی یک تجربه آشنا قرار دارد. در چنین شرایطی این ارقام به جای اینکه الگوی موفقیت باشند به نشانه بقا تبدیل می شوند.

خسارت پرداخت ناتمام به رنج

به نظر می رسد در این فضا معیارهای جذابیت تا حدودی جابه جا شده است. موفقیت نامحدود بدون شکست دیگر جذابیت مشابهی ندارد و جای خود را به روایت هایی در مورد غلبه بر سختی ها داده است. در شرایطی که فشارهای اقتصادی، اجتماعی و روانی تشدید شده، مخاطب کمتر به دنبال قهرمانی دست نیافتنی می گردد و بیشتر به روایت فردی می پردازد که از روزهای سخت گذشته جان سالم به در برده است.

اما تکرار مداوم روایت های تلخ اثر دیگری بر جای می گذارد. وقتی مخاطب هر روز با بخش‌هایی از روایت افسردگی، فروپاشی یا شکست مواجه می‌شود، واکنش او به این تجربه‌ها کمتر می‌شود. درد به تدریج طبیعی می شود. این عادی سازی از یک طرف صحبت کردن در مورد مشکلات را آسان می کند و از طرف دیگر رنج را به تصویری دائمی از زندگی تبدیل می کند.

در چنین فضایی بعد از رنج چه اتفاقی افتاد یا راه برون رفت از بحران دقیقا چگونه بود. مخاطب با بخشی از یک تجربه شخصی تنها می ماند که حتی ممکن است بنا به مصلحت به درستی به آن پرداخته نشده باشد. تجربه ای که قرار نیست به یک تصویر بزرگتر متصل شود. به این ترتیب روایت رنج بیش از آنکه تحلیل شود شنیده می شود و در درازمدت باعث می شود روایت ها در چرخه تکرار و مصرف الگوریتم های اینستاگرام و یوتیوب باقی بمانند یا در نهایت چند خط به صفحه ویکی پدیا یک فرد مشهور اضافه شود.

در مورد حریم خصوصی چطور؟

موضوع دیگر تغییر مرزهای حریم خصوصی است. چیزهایی که تا دیروز خصوصی محسوب می شد امروز جلوی دوربین می رود. جزئیات روابط، بحران های خانوادگی، بیماری های روانی، اعتیاد اعضای خانواده و… همه به وضوح بیان شده است. این تغییر پیامدهای فرهنگی نیز دارد.

هنگامی که جزئیات زندگی شخصی، شکست ها و بحران ها به طور عمومی گفته می شود، مرز بین فضای خصوصی و عمومی به تدریج محو می شود. مخاطب با زندگی چهره ها آشنا می شود و احساس نزدیکی می کند، اما در عین حال این دسترسی مداوم این انتظار را ایجاد می کند که حریم خصوصی ارزش کمتری دارد. جامعه کم کم دارد به جایی می رسد که شنیدن درد و رنج و مشکلات دیگران نه تنها باعث همدلی نمی شود بلکه بخشی از مصرف روزانه محتوایی شده است.

از زاویه ای دیگر باید به مخاطب نگاه کرد. مخاطبان این ویدئوها منفعل نیستند. او انتخاب می کند که ببیند، رد کند، ذخیره کند یا بازی کند. ویروسی بودن این قطعات نشان می دهد که جامعه نسبت به این نوع محتوا واکنش نشان می دهد. اما این واکنش لزوما به معنای نیاز به دانستن زندگی یک سلبریتی نیست. گاهی اوقات شما فقط نیاز به مقایسه دارید. ببینم که دیگری رنج کشیده و هنوز ایستاده است. مقایسه ای که گاهی آرامش بخش است و گاهی ناامیدکننده.

پایان خوش به سبک فیلم های هندی!

این موج استقبال از چنین مطالبی را می توان نشانه جامعه ای دانست که از تصاویر بی نقص و دست نیافتنی و احساس فاصله بین خود و افراد مشهور خسته شده و به دنبال داستان هایی شبیه به یک زندگی معمولی است. اما اگر این داستان‌ها فقط در قالب گفت‌وگوهای بریده‌شده شنیده شوند، خطر سطحی شدن رنج را به‌طور جدی افزایش می‌دهد و گویی فرد رنج‌دیده پس از پشت سر گذاشتن سختی‌های فراوان، ناگهان خوشبختی را در آغوش می‌گیرد و همه چیز با پایانی خوب به پایان می‌رسد، درست مثل فیلم‌های هندی یا انیمیشن‌های والت دیزنی؛ چون الان بازیگر، خواننده یا ورزشکاری است که همه او را می شناسند.

در نهایت بحث این نیست که آیا این برنامه ها ساخته می شوند یا خیر. مشکل این است که چگونه آنها را ببینیم و تجزیه و تحلیل کنیم. اگر روایت‌ها در همان سطح احساسی باقی بمانند، فقط مصرف می‌شوند، اما اگر با زمینه‌ها، ساختارها و پیامدها مرتبط باشند، می‌توانند به درک جمعی از رنج کمک کنند.

منبع: عصر ترکی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادات سردبیر:

تبلیغات متنی