نقد فیلم فیوریوسا؛ حماسه مکس دیوانه

مکس دیوانه یا مکس دیوانه مجموعه ای از فیلم های اکشن پسا آخرالزمانی و یک فرانچایز رسانه ای است که توسط جورج میلر و بایرون کندی در استرالیا ساخته شده است. حدودا چهل و پنج سال پیش از «فوریوسا: حماسه مکس دیوانه» اولین فیلم این مجموعه با نام مکس دیوانه وارد بازار سینما شد. در سال 1981 Mad Max 2: Road Warrior، در سال 1985 Mad Max: Beyond Thunderdome و در سال 2015 Mad Max: Fury Road ساخته و منتشر شدند.

به گزارش مایکت، در میان سری فیلم های مکس دیوانه، جاده خشم معروف ترین فیلم این مجموعه است. Fury Road با اکشن عالی، طراحی لباس خلاقانه، لوکیشن های چشم نواز و اکشن های نفس گیر در کنار بازی فوق العاده تام هاردی و شارلیز ترون، ذهن، روح و توجه بیننده را به خود جلب می کند. این فیلم در ده رشته نامزد اسکار شد و توانست 6 مورد از این اسکارها را از آن خود کند. و سپس جورج میلر تصمیم گرفت قسمت بعدی، “مکس دیوانه: حماسه Furiosa” را فیلمبرداری کند.

و اما “Furiosa: The Mad Max Saga”

داستان Furiosa: The Mad Max Saga 15-20 سال قبل از Fury Road رخ می دهد. در این فیلم با داستان زندگی دختری به نام Furiosa – گذشته شخصیت زن فیلم Fury Road – آشنا می شویم که در سرزمینی متفاوت از سرزمین های دیگر زندگی می کند. این سرزمین یکی از آخرین مناطقی است که هنوز آب دارد و سرسبز مانده است و ساکنانش دوست ندارند توسط غریبه های خطرناک کشف شوند. Furiosa، یک دختر کوچک شجاع، توسط گروهی از جنگجویان که به منطقه نفوذ کرده اند، ربوده می شود. مهاجمان قصد دارند Furiosa را به رهبر خود هدیه دهند. هموطنان Furiosa متوجه دزدیده شدن او می شوند و نزدیک ترین فرد به Furiosa سعی می کند او را از دست مهاجمان نجات دهد اما موفق نمی شود. Furiosa فرصت فرار را برای کمک به ناجی خود از دست می دهد، اما او شکست می خورد و در نهایت توسط شرور فیلم اسیر می شود.

او آنچه را که می خواهد بدمن نمی دهد. بدمن داستان Furiosa را نزد خود نگه می دارد تا خلاء خانواده اش را پر کند و شاید روزی بتواند آنچه را که از Furiosa می خواهد به دست آورد. Furiosa در طول داستان ماجراهای زیادی را پشت سر می گذارد. او بین دشمنان حرکت می کند، هویت خود را تغییر می دهد، با دشمن سازگار می شود و مزدور دشمن می شود. او عاشق می شود و سپس به انتهای داستان می رسد، جایی که شاید بتواند به آنچه می خواهد برسد.

فیلم با یک حادثه رانندگی خوب در یک مکان خاص شروع می شود و با تعقیب و گریز جاده ای هیجان انگیز ادامه می یابد. سکانس تعقیب و گریز جاده ای در ابتدای فیلم تمام عناصر یک اکشن جاده ای خوب را دارد. انتخاب مکان هایی مانند صحرای داغ و ماسه های بی پایان به ایجاد فضایی عجیب، اما ملموس کمک می کند. اکشن و هیجان تعقیب و گریز شخصیت اصلی توسط شخصیت های منفی داستان توانسته حس کنجکاوی مخاطب را برانگیزد.

مخاطب می خواهد بداند که آیا شخصیت اصلی بالاخره می تواند فرار کند یا نه؟ داستان، اکشن و جلوه های بصری مخاطب را به سمت خود می کشاند و وقتی سکانس آغازین فیلم به پایان می رسد، مخاطب می خواهد بداند که داستان به کجا ختم می شود و شخصیت اصلی چه خواهد کرد. جورج میلر در سکانس های آغازین فیلم توانسته فضایی تخیلی و در عین حال باورپذیر خلق کند، داستانی غیرعادی اما منطقی را آغاز می کند و با ایجاد فضایی هیجان انگیز و پر تعلیق، مخاطب را برای تماشای ادامه فیلم کنجکاو می کند.

بعد از سکانس و شروع فیلم و با بزرگ شدن شخصیت اصلی داستان فیلم شروع به افول می کند. داستان فیلم دیگر منطق روایی ابتدایی را ندارد. ساده نیست یا با چرخش های منطقی و در عین حال غیرقابل پیش بینی مخاطب را جذب نمی کند. روایت تکه تکه شده و توجه مخاطب نیز همراه با از هم پاشیدگی داستان فیلم تکه تکه می شود.

در نهایت تاثیر باز شدن عالی داستان در هرج و مرج ادامه داستان فیلم کم رنگ می شود. ایراداتی که در داستان فیلم وجود دارد باعث سردرگمی مخاطب می شود و تماشاگر تنها اقدامات متوالی را می بیند که هیجان را یکی یکی به فیلم تزریق می کند. چگونه کودک Furiosa می تواند هویت جنسی خود را برای مدت طولانی پنهان کند، حتی در میان کسانی که برهنگی در مقابل دیگران جزء جدایی ناپذیر زندگی روزمره آنهاست. از کجا و چگونه اینگونه مبارزه را یاد می گیرد؟ ما تاثیری که عشق می تواند بر شخصیت یک دختر زخمی بگذارد را نمی بینیم. تمپوی فیلم فوق العاده بالاست به طوری که تماشاگر فرصت پرداخت اطلاعاتی که فیلم در ذهنش به او می دهد را ندارد و لذت همراهی با شخصیت و داستان فیلم را از دست می دهد.

برخلاف صحنه ابتدایی فیلم که خیلی خوب کار شده، پایان فیلم دل را نمی چنگد. پایان بیهوده فیلم نتوانست چیز خاصی به فیلم اضافه کند. پایان فیلم مانند هزاران فیلم دیگر کاملا قابل پیش بینی است. جورج میلر در این فیلم بیش از هر چیز دیگری بر روی اکشن تمرکز کرده است. می توان گفت که او فدای منطق داستان، پردازش روایت افراد زخمی و شخصیت پردازی اکشن و سرعت بالای فیلم شده است.

نقش آفرینی

نقد و بررسی فیلم Furiosa: Mad Max Saga (Furiosa A Mad Max Saga)

علیلا براون بازیگر نقش کودک Furiosa در Furiosa: The Mad Max Saga می درخشد. او با نمایشی روان و حرفه ای توانست تمام احساسات دختر کوچکی را که می ترسد، فداکاری می کند، دعوا می کند، فرار می کند، اسیر می شود و در نهایت در سکانس آغازین فیلم قطع امید می کند، به بیننده منتقل کند.

بازی درخشان و دلسوزانه علیلا براون یکی از عواملی است که بیننده را به ادامه داستان امیدوار می کند. تماشاگرانی که انتظار دارند همچنان بازی حرفه ای ها را ببینند. اما اینطوری نمی شود. آنیا تیلور جوی نمی تواند از عهده نقش دختری برآید که حوادث فاجعه بار و چالش های تلخی مانند اسارت و دوری از خانه و خانواده را تجربه کرده است. Child Furiosa دختری است که معنای زندگی و مرگ را در مبارزه با حوادث دردناک آموخته است.

او زخمی از خشونت و افرادی است که می خواهند در این دوران پساآخرالزمانی دیکتاتور باشند. اما Furiosa بالغ با بازی Anya آن چیزی نیست که مخاطب انتظار دارد ببیند. چهره و چشمان نه چندان چشمگیر Anya Taylor-Joy به عنوان Furiosa بالغ در طول فیلم بیان یکسانی دارد.

حالات چهره او در موقعیت های مختلف تغییر نمی کند. آنیا نمی تواند هیچ احساسی را به بیننده منتقل کند در نتیجه نمی تواند همدردی تماشاگر را جلب کند و مخاطب نه تنها با او همذات پنداری نمی کند بلکه در ادامه فیلم حضورش کم رنگتر و کمرنگ تر می شود. او فقط می خواهد داستان را ادامه دهد و تماشا کند. اقدام کافی است. آنیا حتی زمانی که آسیب جسمی جبران ناپذیری می بیند، واکنش قابل قبول و همدلانه ای نشان نمی دهد. وقتی عاشق می شود و حتی وقتی دیگر عشقی به او نیست، همان آنیا است که قبلا بود.

کریس همسورث بازیگر نقش دمنتوس، بدمن فیلم است. او بزرگترین چالش در زندگی Furiosa خواهد بود. همورث در نقش دیمنتوس قرار است مخرب، خودشیفته و شیطانی باشد که هم به فیوریوسا و هم به مخاطب القا کند، اما اینطور نیست. کریس همسورث نتوانست در یک فیلم پسا آخرالزمانی نقش یک بدمن را بازی کند. در طراحی لباس -البته اگر بتوان آن را لباس نامید- و آرایش این بدمن ظاهر وحشتناک خلاقیتی به خرج نرسیده است. او فقط سایه ای از یک شخصیت بد است.

لازم به مقایسه

نقد و بررسی فیلم Furiosa: Mad Max Saga (Furiosa A Mad Max Saga)

جدا از داستان، گیم پلی، شخصیت پردازی، طراحی وسایل نقلیه، تجهیزات جنگی و حتی پوشش شخصیت های فیلم «Furiosa: The Mad Max Saga» را به هیچ وجه نمی توان با Mad Max: Fury Road مقایسه کرد. مثلا اینکه چرا حضور یک نوازنده گیتار با لباس قرمز در فیلم جاده خشم همیشه ذهن بیننده را آزار می دهد. اما در فیلم «فوریوسا: حماسه مکس دیوانه» هیچ عنصر دندان زائی وجود ندارد که مخاطب بتواند در ذهن خود با آن دست و پنجه نرم کند.

فیلم «فوریوسا: حماسه مکس دیوانه» اثر خوبی است که البته نقدهای زیادی هم درباره آن وجود دارد. بیننده ای که پیش از این فیلم Mad Max: Fury Road را دیده است، بدون شک انتظاراتش را از جورج میلر و سریال مکس دیوانه بالا برده است و بی شک فیلم “Furiosa: The Saga of Mad Max” نمی تواند او را با کاستی هایش راضی کند.

جورج میلر نشان داده است که با هنرمندی و خلاقیت می تواند با ترکیب خشونت و زیبایی، جنون و شعر، سرعت و مفاهیم داستانی اثری شگفت انگیز خلق کند. جورج میلر با استفاده از تخیل بی حد و حصر خود، دنیایی خیالی، اما بسیار باورپذیر خلق می کند. او در ساخت صحنه های اکشن استاد است. او در انتخاب و خلق لوکیشن هایی که حال و هوای فیلم را به بیننده منتقل می کند استاد است. اما با تمام این اوصاف، او نتوانست در Furiosa: The Mad Max Saga مانند فیلم Mad Max: Fury Road بدرخشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادات سردبیر:

تبلیغات متنی