«داریوش»؛ قهرمانی متفاوت در جدال با گذشته و آینده

جغرافیا و تاریخ مشترک، یعنی محیط زندگی و گذشته، عوامل مهمی هستند که شخصیت های سریال «داریوش» محصول انحصاری فیلم نت را به هم پیوند می دهند. همه شخصیت های سریال به نوعی تحت تاثیر اتفاقاتی هستند که در گذشته رخ داده است، حتی آنهایی که هنوز به دنیا نیامده بودند که آن اتفاقات رخ داد و تفاوت در نحوه برخورد مردم با گذشته، داستان را شکل می دهد و آن را به جلو می برد.

به گزارش فیلم نت، یازده سال پیش در جریان سرقت پانزده شمش طلا یکی از سارقان به نام سیروس کشته شد و همدست او داریوش متهم به قتل به ترکیه گریخت. با اعلام رضایت پدر و مادر، داریوش به تهران بازمی گردد و داستان سریال از همین نقطه آغاز می شود. تمام اطلاعات گذشته به تدریج از زبان شخصیت های مختلف به بیننده منتقل می شود، اما اشاره به گذشته تنها از طریق دیالوگ صورت می گیرد و هیچ فلش بک بصری در سریال وجود ندارد.

با پیشروی داستان، شخصیت‌های مؤثر داستان نیز معرفی می‌شوند و با اشاره‌های مکرر به گذشته، جایگاه آن‌ها در رویدادها و روابط بین آنها روشن می‌شود. ابتدا با داریوش و نزدیکانش آشنا می شویم: کاظم، صمیمی ترین دوستش، لیلا دخترش، سینا نوه اش و وحید، پسر جوانی که به لیلا علاقه مند است. همچنین قبل از همه اینها منیژه همسر فقید داریوش معرفی می شود. این شخصیت ها با وجود تفاوت هایی که دارند، در یک سمت داستان قرار دارند. در طرف مقابل، خانواده بهرام و کوروش ایستاده اند: همسر، فرزند و برادر کوروش.

تا اواسط سریال تفاوت چندانی بین این دو گروه وجود ندارد و مشخص نیست که چرا داریوش شخصیت اصلی سریال است نه بهرام یا حتی لیلا، مخصوصا که داریوش خیلی ترسو به نظر می رسد مثل کاظم اما از پنجم از قسمت به بعد مشخص می شود که چرا این شخصیت ترسو قهرمان داستان است؟ این ویژگی همان چیزی است که داریوش را از قهرمانان کلیشه ای فیلم ها متمایز می کند. قهرمانانی که همیشه شجاع هستند، از مبارزه استقبال می کنند و از مرگ نمی ترسند. داریوش یک قهرمان متفاوت است. او شجاعت متفاوتی دارد.

در ادامه بحثی که در ابتدای متن به آن اشاره شد، ریشه دشمنی بهرام به عنوان دشمن داریوش از گذشته نشأت می گیرد: هم به دلیل عشق به منیژه که با داریوش ازدواج کرده است و هم به دلیل مال و ثروت و خونخواهی. بهرام به دنبال طلایی است که کوروش در جریان سرقت به جای داریوش کشته است و به دنبال لیلا که شباهت زیادی به مادرش منیژه دارد می گردد. اطرافیان بهرام نیز در گذشته با او زندگی می کنند و از هیچ خشونتی برای حفظ آن گذشته نمی ترسند. برای آنها گذشته چراغ راه آینده نیست، زیرا نتوانسته اند بر آن غلبه کنند و همچنان در آن زندگی می کنند. نابودی یا تسلیم دیگران معنا و هدف زندگی آنهاست، حتی به قیمت تباه کردن خود. از نظر آنها زندگی هیچ ارزشی ندارد.

اما داریوش با پذیرفتن نقاط ضعف خود از جمله ترسو بودن، راه دیگری را با تکیه بر نقاط قوت خود انتخاب کرده است. او به جای گیر افتادن در باتلاق گذشته، با آینده روبرو می شود. او به جای تلاش برای از بین بردن دشمنی که می داند در قدرت او نیست، به هوش خود تکیه می کند و برای زنده ماندن و زندگی می جنگد. اگر بهرام و اطرافیانش به دنبال نابودی او هستند، داریوش راه شکست آنها را نه جنگیدن و کشتن، بلکه زنده ماندن و زندگی می داند. در این زمینه حتی با کاظم، نزدیک ترین دوستش نیز اختلاف نظر دارد. کاظم به دنبال قوی شدن و مقابله با بهرام است اما در نهایت وقتی از آینده ناامید می شود توسط بهرام کشته می شود اما داریوش نمی خواهد وارد این بازی شود. او از گذشته، نفرت، خشونت، انتقام و مرگ دوری می کند و برای زندگی، عشق و آینده تلاش می کند.

در کل برای داریوش هیچ چیز ارزشمندتر از زندگی نیست. داریوش قهرمانی است متفاوت از کلیشه های رایج.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *