آقای کارگردان! «کاش دیر به دنیا اومده بودی»

پنج سال پیش ، در این روز ، حوالی ظهر ، آژانس های خبری خبری تکان دهنده ای را برای خروج خود منتشر کردند. “Rasool Mollagolipour درگذشت”. او برای سومین بار سکته مغزی داشت. او به نوشهر رفته بود. او بسیار در پیش تولید فیلم جدید خود بود.

به گفته ایرنا ، ملاگولیپور درست هنگامی که به مرز پاروانگی رسید ، درگذشت. تنها با پنج دهه فیلمبرداری ، خیلی به آن رسیده بود. کارگردانی که حتی یک روز دستیار را تجربه نکرد. هنگامی که جنگ ، دوربین برخلاف همه نارضایتی مقامات هنری ، دوربین را گرفت و به جلو رفت. تا پایان جنگ ، او در جبهه ماند و این برنده فیلم سازی او بود. در سالهایی که بیشتر تولیدات سینمایی کشور غذاهای مرتبط با جنگ بود ، فیلم های حج رسول با همه آنها تفاوت معنی داری داشتند. از آنجا که او سینما را نخوانده بود و یک دستیار حرفه ای را انجام نداده بود ، با پیچ های دانشگاهی اصول دراماتیک آشنا نبود. به همین دلیل ، آنچه در آثار او دیدیم نتیجه نبوغ و مشاهدات میدانی وی بود و هیچ فیلتر چشمگیری بر روی آنها وجود نداشت. این مدل فیلم سازی چیزی غیر از نبوغ ذاتی و بدون چنین تجربه ای از طرف شخصی که تحصیلات متوسطه نداشت ، نبود. سینما در خون او بود و با او به دنیا آمد.

به این عنصر ، جسارت ذاتی این شخص را اضافه کنید تا دلیل وقایع تکان دهنده کار خود را بهتر درک کنید. او مسخره بود. در تمام فیلم های خود ، او به این اصول پایبند بود و مخاطبان خود را تکان می داد. ناعادلانه است که اگر به جرقه های عاطفی کار او اشاره نکنیم. پشت آن صدای خشن و سبیل گسترده او ، او قلب بسیار مهربانی داشت. بیشتر کسانی که با او کار کرده اند گریه کرده اند. اگر کسی در طول کار با کسی بی رحمانه بود ، مانند بچه ها گریه می کرد. نوشته های وی در مورد چگونگی کارگردانی با این ظاهر و رفتار به ظاهر خشونت آمیز در دسترس است.

این “جسارت” ، “احساس” و البته “نبوغ” شخصیت حج رسول بود. او همین کار را در سینما آورد. ما هیچ فیلمی در مورد او نداریم که متناسب با این چهار مؤلفه نباشد. بهتر است برای روشن شدن موضوع به زمان های مختلف فیلم سازی مراجعه کنید.

دوره اول: نگاه حماسی و اسطوره ای به جنگ و مردم او

در دوره اول فیلمسازی ، فیلمبرداری ملاگولیپور اول از همه مهم بود. بنابراین بسیار طبیعی است که وقتی چهار اثر اول کارگردان را می بینیم ، جنبه غالب داستان “حماسه” و دیدگاه اسطوره ای از جنگ و مردم آن است. یک شروع خوب برای دستیابی به اعتبار اولیه سینمای دفاعی مقدس ، که بهانه ای برای اولین فیلمسازان آن سالها بود و البته توبه برای کارگردانان قبل از انقلاب. یکی بهتر از دیگری است. به خصوص در “افق” که ملاگولیپور به “تکنیک” لبخند می زند. دامنه آن معنی دار است و “احساس” موقعیت کار است نه “ابزار”. ملاگولیپور اولین دوره فیلمبرداری خود را با یک نعمت آغاز می کند و با یک باشکوه به پایان می رسد. جنبه حماسی و اساطیری سینمای Malaqolipour هرگز این سطح را در سینمای ماگلولیپور پیدا نمی کند.

دوره دوم: روزهای خنثی

اکنون مردم او را می شناسند ، منتقدان و جشنواره. با زندگی جدید سینمای ایران در اجتماعی ، وارد این قلمرو می شود. این “مجنون” و “گرفتگی” می شود. به طور طبیعی ، اولین فصل فیلم سازی اولین دوره فیلمبرداری خود را پیدا نمی کند. سینمای ایران همچنین ترجیح می دهد درام های اجتماعی نسل جدید و اقدامات بسیاری آن را برای سالها انجام دهد. اما آقای مدیر برای ادامه چنین مسیری زیرکی تر است. او سالها بعد به زندگی اجتماعی باز می گردد ، اما با افزودنی در سینما.

دوره سوم: آغاز نگاه انتقادی به پدیده جنگ و رسیدن به مرز ابتکار عمل

همان روح عصیانگر که منجر به صعود از دیوار هنرها در شب و به دست آوردن دوربین با “پناهنده” در سینما شد. حالا ملاقولیپور وارد فیلم های خود می شود. نه زرق و برق سینما برای او تصمیم نگرفت و نه جبر زمان. ملاگولیپور به سینمای “ضد جنگ” روی آورده بود. در “پناهندگان” ، “بازماندگان” و “سفر به چساپیک” مفاهیم ضد جنگ را در شاخ ارائه نمی دهند. بیشترین اعتماد به مفاهیم انسانی است. تأثیر مخرب جنگ بر انسان. این تلاش می کند تا بر سایه این سه فیلم غلبه نکند تا شکل مستند اثر ناخودآگاه خود را نشان دهد. همچنین موفق می شود ، اما این دوره گذار برای روح پاتولوژیک ملاگولیپور است. در این دوره ، مدیر از درک فنی این تکنیک ناشی می شود. سینمای دیگر ایران با یک کارگردان شش حزب است.

دوره چهارم: طلایی ترین دوره آقای فیلمساز ؛ نه طلایی مقدس ترین دوره سینمای دفاعی

سینمای مدعی مولگولیپور خود را با دنباله ای در HIVA نشان می دهد. شعر قله Mollagolipour در این فیلم. این احساس که کارگردان در سه فیلم قبلی خود به عمد ترمز کرده است ، در اینجا فوران می کند. به بهترین فیلم عاطفی در تاریخ سینمای دفاع مقدس تبدیل شوید. همین عنوان و جوایز جشنواره ها باعث شد تا پیام دنباله ای از عراق -میراب (فرهاد غامیان) را به عنوان کارگردان در ذهن خود درک کند. ملاگولیپور به دنبال “تقاضا” با این استاگ ها بود. قصه گویی حماسی درباره جنگ در سینمای ملاگولیپور ، که با افق به پایان رسید ، از این سکانس انتقاد می شود. این فیلمساز ترجیح می دهد “حماسه” را در چشمان و ایده آل های خود از جنگ گرفته تا شخصیت های سفید اسطوره ای محدود کند. با همان سکانس ، ملاگولیپور وارد دوره چهارم فیلمبرداری خود می شود. دوره ای که طلایی ترین کار او را ایجاد می کند.

“نسل سوخته” یک گام طولانی مدت خواستار است. ایده آل در ذهن او شکل گرفت. از یک دنباله فیلم قبلی ، به یک دستور مدرسه جدید می رسد. شعر هنوز او را ترک نمی کند. سه قسمت جوان سازی شده در مورد امور اجتماعی کشور است. این کاهش آن را معنی دار می کند. از ابتدای ورود وی نشان داده بود که او باهوش است. در این دوره ، با این حال ، بی گناهی تر است. این می تواند فیلم ها را فراتر از خطوط قرمز ایجاد کند بدون اینکه در بسته بندی صحبت کند. این هوشمندی برای فیلم سازی ، که به خیابان های تهران و دختران و پسران که به دنبال حقوق اجتماعی طبیعی خود بودند ، در آرمان تحول نداشت. حکم حكم “زمان” بود و او فرزند زمان بود. در دهه 1980 و افتخارات افتخاری باقی نماند. او به آرامی وارد پیچ ​​های مباحث فلسفی شد. عملکرد هنجاری “زمان” به نوعی در “نسل سوخته” به تصویر کشیده شد. نتیجه خوبی داشت ، اما هنوز زود بود که وارد ابعاد زمان شود.

“قارچ سمی” این امکان را فراهم کرد. او ناکارآمدترین فیلم حرفه ای خود را ساخت. همه چیز در جای خود بود. سینمای مولاگولیپور به معنای “قارچ سمی” است. تمام معیارهای ایده آل کارگردان وجود داشت: جنگ ، احساس ، انگیزه ها ، زمان ، شورش ، وفادار به آرمانهای آرزوهای دیروز که امروز ایده آل های آنها را ساختند ، و … دامان خود قورامی بود. در فیلمی که همه درخشان بودند. ملاگولیپور همچنان هنر فریاد زدن در یک فضای بسته را می شناخت. سرنوشت واقعی او همان چیزی بود که ما در فیلم دیدیم. او در درک فیلم اقدامات زیادی انجام داد. او با “زمان” بازی می کرد. ابتکار روایت و تصویری این کار را کرده بود. او مخاطبان خود را تکان داد. فیلمی ساخته شده بدون تاریخ استفاده. هنوز هم در تالارهای مختلف شنیده می شود که “قارچ سمی” سخنان مردم و جامعه ما امروز است. بهترین فیلم آقای کارگردان در بدترین شرایط ممکن اکران شد و برخلاف امروز ، دیده نشد. ملاگولیپور ماموریت خود را در سینما به پایان رسانده بود. دیگر دندان وجود نداشت که او بخواهد به دنبالش باشد.

“مزرعه پدر” یک پایان باشکوه برای فیلم ضد جنگ Mollagolipour بود. با این فیلم ، سینمای ایران از دستگیره بزرگ تجربه کرد. فیلمساز پیشرو در دهه 1980 نیز در دهه 1980 پیشرفت کرد. این فیلم همچنین در این فیلم ظاهر شد. او به معصومیت و تجربه خود کمک کرده بود. هر دو عرق میهن پرستی از مضامین عاطفی و نیازهای خانواده با توجه ویژه به مضامین عاطفی به تصویر کشیده شده است. او این دو را در مقابل یکدیگر قرار داد. پیچیدگی کار قبلی وی در این فیلم کاهش یافته است. می خواست نتیجه بگیرد او همچنین می خواست پاسخ دهد که بسیاری از سالها ، به ویژه برای نسل جدید جنگ. این انتشار مناسب یک علت ارزشمند مطابق با همان نگرانی است که نسل جدید باید به جنگ معرفی شود. سیاستی که هرگز نمی تواند از سینمای ملاگیپور و کثرت در دیگران فراتر رود. عزم وی در بسیاری از افراد بسیار بود ، اما توانایی و شیوه آن بود.

در “مزرعه پدری” ، طبق ضرورت ، صریح ترین اظهارات ضد جنگ از زبان شخصیت ها ساخته شده است ، مانند دنباله ای که محمود اسلحه خود را به آسمان نشان می دهد: “من می خواهم یقه خدا را بگیرم. به من بگویید که شما به من چه می دهید؟ قضاوت صریح تر است؟

دوره طلایی ترین دوره فیلم سازی آقای کارگردان در شرایطی به پایان رسید که وی در محتوا و بیان اجرایی به مرزهای جدیدی رسید. این تکنیک اجرایی یک تکنیک اجرایی هوشمندانه و خارج از کشور در بین کارگردانان اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1980 داشت. فیلمهایی که اگر کمی عمیق تر به سخنان آنها گوش کنیم ، بهترین و خالص ترین تالیفات سینمای دفاعی مقدس ما هستند و البته فیلم هایی که در بدترین زمان و همه شکست های سخت در گیشه منتشر شدند.

دوره پنجم: کاش دیر به دنیا آمده اید

مأموریت سینمایی کارگردان به پایان رسیده بود. اکنون آقای کارگردان پس از پنج سال حق داشت فیلمی را برای قلب خود بسازد. او به مادر رفت و توانست یکی از بی نظیرترین جلوه های سینمای ایران را به تصویر بکشد. هجوم احساسات و انگیزه ، همراه با تکنیک های اجرایی که اکنون بهتر از دوربین های جدید بودند ، برجسته ترین ویژگی های “Mim’s Like A Mother” بودند. نبوغ و ابتکار عمل آقای کارگردان باعث شد تا بیان عاطفی کلاسیک مادر در این فیلم را نبینیم. چیزی که در سینمای ما مرسوم بوده و هنوز هم مرسوم است. “احساس” در این فیلم به “موقعیت معمول” کارگردان خدمت می کند. اینگونه است که پارادوکس جبری دوباره جهان و خودآزمایی درونی را ادغام می کند ، عقل و احساسات را ادغام می کند و از خودآزمایی بهره می برد.

عدم وجود حج رسول در سینمای ما در این سال ها مانند دنباله ای از “مزرعه پدری” است: جایی که محمود شوکاتیان و همسرش تصمیم می گیرند دختر و پسر خود را به داخل حوضچه آب پرتاب کنند و آنها را در آب قرار دهند. بچه ها در حال سقوط در حوضچه بودند ، فریاد می زدند ، و محمود و همسرش فرزندان را در زیر آب قرار می دادند. این دوربین چهره محمود را از نزدیک نشان می دهد ، که به سر بچه ها می خندد. ناگهان ، حوض در آتش قرار می گیرد ، محمود به طرز باورنکردنی دست و پنجه نرم می کند و سپس فریاد می زند و می خواهد کمک کند. این دوربین شوت بلند مزرعه را نشان می دهد ، و همسر و کودکانی که عجله می کنند و گریه می کنند و از محمود می خواهند به حالت عادی برگردند.

اغراق آمیز نیست وقتی حاج رسول رفت ، ما بخش اعظم وجود صریح در سینما را از دست دادیم. همان عدم حضور امروز به پاشنه آشیل بسیاری از محصولات خوب ما تبدیل شده است. همچنین در همان زمان مشخص بود که کارگردان هیچ مشابهی با سینما برای پر کردن جای خود ندارد. امروز ، پنج سال پس از آن روز ، حقیقت واضح تر شده است. این غیبت امروز پشیمان شد. کارگردانی که در مرز پاروانگی درگذشت ، اگر زنده باشد ، ما را با تحولات سریع اجتماعی کشور ، با آن جسارت و نبوغ و احساس می کرد؟ گفتگوی “قارچ سمی” را به یاد می آوریم. جایی که بیتا صفیری به بدن قعیمی نگاه می کند و در سطح عجیبی ، او با چشمان اشک آور می گوید: کاش دیر به دنیا آمده اید ….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادات سردبیر:

تبلیغات متنی