دلنوشته تلخ همسر کیومرث پوراحمد؛ «ای یار،‌ ای یگانه‌ترین یار»

دلنوشته تلخ همسر کیومرث پوراحمد؛ «ای یار،‌ ای یگانه‌ترین یار»

همسر کیومرث پوراحمد به مناسبت سالگرد درگذشت همسرش نوشت:

چرا عزیزم ساعت و تقویم میگه یک سال از رفتنت میگذره. برای قلب غمگین من، زمان دیگر آن مفهوم خطی منظم نیست که ثانیه ها یکی پس از دیگری تمرین می کند تا تبدیل به روز و شب و زمستان و بهار شود. زمان به یک توده کشسان خاکستری تبدیل شده است – مانند یک سیاهچاله – و مرا در گردابی بلند فرو برده است که لحظه هایم به نظر نمی رسد جلوتر حرکت کنند، پاهای سست ثانیه ها به هم گره می خورند، دقیقه ها روی هم می چرخند، سقوط می کنند. به زمین و در برزخ بی رحمانه. آنها در یک شب طولانی سرگردان هستند. “شب يلدا”؛ و از زمانی که تو رفتی، روزی صد بار لحظه رفتنت را در این بی زمانی زیستم. در این اقیانوس درد بی پایان که استخوان هایم را زیر امواج هولناکش خرد کرده است. من تخته شکسته ای هستم که در دریای طوفانی خاطرات تو شناورم. خاطراتی که هر لحظه به من یادآوری می کنند که زندگی چقدر می تواند بی رحم باشد. کیو جانم “همه لحظه های سعادت میدونست که دستت خراب میشه” و من نمیدونستم.

چگونه باید فکر می کردم که دست ویرانگر سرنوشت روزی مرا از بالای ابرهای شادی به حضیض تاریکی پرتاب کند؟ س عزیزم من هنوز جرات نکردم به وسایلت دست بزنم، لباست. حوله شما هنوز روی درب حمام آویزان است و هر بار که از آنجا می گذرم احساس ناراحتی می کنم.

من به کتاب‌های شما دست نزده‌ام و فکر می‌کنم که شاید بتوانم حداقل حضور شما را در کنار آگاهی حیاتی که شما را به سمت آن‌ها کشانده احساس کنم.

چرا عزیزم در این تقویم جدید من که زمان مفهوم خطی خود را از دست داده است، تو گاهی زنده می شوی و قد بلندت در خم این زمان دایره ای نمایان می شود. تو بیا دستم را بگیر و بگذار جلوی پرده با هم فیلم ببینیم. مثل همه این سالها. سال هایی که در کنار تو و «عروس خوشه های آقاکی» شاد بودم.

چرا، من نمی دانم چگونه بدون تو زندگی کنم. لنگ، کور، فلج. این غم بی پایان تسکین نمی دهد. “من سردم سردم و انگار هرگز گرم نخواهم شد” کیو جان، “ای دوست، تنها دوست، آن شراب چند ساله بود؟”

16 آوریل

مهرانا ربیع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *