نقد و بررسی فیلم «اَبَدیّت»

نقد و بررسی فیلم «اَبَدیّت»


بعدی- فیلم جدید «ابدیت» با بازی الیزابت اولسن روایتی طنز و فانتزی از زندگی پس از مرگ را ارائه می دهد. روایتی که با وجود داشتن مفاهیم بالقوه جذاب، بیشتر درگیر یک مثلث عاشقانه ساده است و از ظرفیت های داستانی آن فاصله می گیرد.

به گزارش به گزارش میهن تجارت به نقل از نیویورک تایمز، فیلم «ابدیت» عنوانی دارد که از قضا با محتوایش خیلی مناسب است. از آنجا که شخصیت اصلی، جان، با بازی الیزابت اولسن به عنوان یک شخصیت پس از مرگ، به نظر می رسد برای همیشه بین دو گزینه بی پایان خسته کننده برای همراهی در زندگی پس از مرگ قرار دارد. نکته تاسف بار این است که در این کمدی طولانی عاشقانه، اصلا امکان انتخاب «هیچ» روی میز نیست. گویی دنیای فیلم تنها دو مسیر پیش روی خود دارد و تماشاگر محکوم است تا شاهد این تردید بی پایان باشد.

داستان از آنجایی شروع می شود که جون با بازی بتی باکلی در سنین پیری به همراه شوهر بدخلق خود لری با بازی بری پریموس به مراسم تعیین جنسیت نوزاد می روند. در دقایق ابتدایی فیلم، از طریق نمای نزدیک یک قوطی چوب شور روی داشبورد، فیلم نوید یک حادثه تلخ اما قابل پیش بینی را می دهد: همان شب، لری از خفه شدن در میان وعده مورد علاقه اش می میرد. با این حال، آنچه بیش از همه مخاطب را شگفت زده می کند، مرگ او نیست، بلکه تولد دوباره او در بدنی جوان در قطاری پر از غریبه است که همگی به سوی دنیایی ناشناخته می روند.

از اینجا به بعد نقش لری جوان را مایلز تلر با چهره ای گیج اما باورپذیر بازی می کند. او باید با واقعیت ورود به دنیای پس از مرگ روبرو شود. دنیایی که آرامشش خیلی کمتر از تصورات قبلی اش است. اولین ایستگاه این مسیر «جشن» است. تأسیسات عظیمی که کارکنان آن به نام «هماهنگ‌کنندگان زندگی پس از مرگ»، تازه مرده‌ها را راهنمایی می‌کنند تا از میان فهرستی از بهشت‌های احتمالی انتخاب کنند. گزینه هایی مانند Smoker’s Land با شعار کنایه آمیز “سرطان نمی تواند شما را دوبار بکشد!” معرفی می شود. قبل از اینکه لری تصمیم خود را بگیرد، جان به او ملحق می شود و اکنون به عنوان یک الیزابت اولسن جوان شده ظاهر می شود.

مرگ او به دلیل یک بیماری پیشرونده بود. لری از این ملاقات ناگهانی بسیار خوشحال است، اما نه به اندازه لوک. همسر اول جون که سال ها پیش در جنگ کره کشته شد، اکنون 67 سال است که با صبر و آرامش غیرعادی منتظر ورود اوست. البته فیلم به سوالات جالبی اشاره می کند. از جمله اینکه چگونه ذهن یک مرد هشتاد ساله می تواند با بدن سی ساله سازگار شود. اما به جای کاوش عمیق در این مسائل فلسفی، همه چیز به یک مثلث عشقی ساده خلاصه می شود: آیا جون باید برای همیشه با لوک در کوه زندگی کند یا با لری در ساحل؟ آیا شب های او باید پر از شور و هیجان جوانی باشد یا پر از صمیمیت و بحث های گرم و خودمانی؟

در میان این فضای کلیشه ای، حضور دواین جوی راندولف و جان ارلی، دو هماهنگ کننده باهوش پس از مرگ، جنبه ای کمیک و دلنشین به روایت می بخشد. آنها ریتم فیلم را سبک تر و قابل تحمل تر می کنند و صحنه هایی که جون وارد تونل مرموز می شود و خاطرات او با هر دو همسر زنده می شود، به لطف بازی این دو بازیگر، آرام تر، لطیف تر و احساسی تر به نظر می رسند.

با این حال، نقش های اصلی هرگز به انسجام لازم نمی رسند. نقش لوک بیشتر بر جذابیت فیزیکی کالوم ترنر متکی است تا شخصیت او. همچنین در مورد تلر مشخص نیست که آیا این انتخاب اشتباهی برای نقش بوده است یا اینکه او عمداً سعی می کند لایه های پنهان یک شخصیت به ظاهر خسته کننده را نشان دهد. در نهایت، با وجود کارگردانی پر جنب و جوش دیوید فرین، تنش عاطفی کافی بین الیزابت اولسن و این دو بازیگر مرد وجود ندارد.

شاید بهترین پایان ممکن این بود که ژوئن به «سرزمین پاریس» برود. جایی که همه انگلیسی صحبت می کنند اما با لهجه فرانسوی، و لری و لوک به “سرزمین برادران” فرستاده شدند تا ببینند دوستی آنها چگونه به پایان می رسد و البته بدون راه برگشت برای جون. نتیجه ای که شاید خوشایندترین انتخاب او بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادات سردبیر:

تبلیغات متنی