1. صفحه اصلی
  2. »
  3. اقتصاد کلان
  4. »
  5. فرمان عبور بن سلمان از وهابیت؟…

فرمان عبور بن سلمان از وهابیت؟ / ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان

پایگاه خبری تحلیلی میهن تجارت (mihantejarat.com):

سلطان العمر، محقق مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه هاروارد، در مجله “خطوط جدید” نوشت: 22 فوریه مصادف با پنجمین سالگرد رویداد جدیدی در عربستان سعودی به نام روز بنیاد است که در آن گنجانده شده است. در تقویم کشور در سال های اخیر. این مناسبت که بر اساس فرمان پادشاه عربستان سعودی در سال 2019 ایجاد شد، یادآور «آغاز سلطنت امام محمد بن سعود و تأسیس اولین دولت سعودی» در سال 1727 است.

به گزارش سرویس بین الملل «میهن تجارت»، در ادامه آمده است: بر خلاف روز ملی عربستان که ایده سیاسی اتحاد و تشکیل دولت معاصر سعودی در سال 1932 را جشن می گیرد، روز تاسیس 2 کارکرد اصلی دارد: احترام به یک اسطوره سیاسی و حذف اسطوره دیگر. این روز یادآور این روایت تاریخی است که دولت معاصر عربستان سومین دولت در 3 قرن متوالی در شبه جزیره عربستان است. این موقعیت همچنین روایت سیاسی را رد می کند که اولین دولت سعودی پس از انعقاد معاهده بین محمد بن عبدالوهاب، بنیانگذار جنبش وهابی و محمد بن سعود در سال 1744 تشکیل شد. دولت سعودی به جای سال 1744، روز بنیاد به دنبال جایگزینی وهابیت در روایت سیاسی عربستان است.

برای بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران در عربستان، حذف روایت وهابی اقدامی عمیق و رادیکال تلقی می شود. دیدگاهی که قبلاً پذیرفته شده بود این بود که از سال 1744، دولت سعودی همواره خود را به عنوان تنها حامی و مروج وهابیت مشروع دانسته است و اقتدار سیاسی در عربستان سعودی بین خاندان سلطنتی سعودی و نخبگان مذهبی وهابی تقسیم شده است. بر اساس این دیدگاه، حکومت سعودی با کنار گذاشتن وهابیت، منبع اصلی مشروعیت خود را از دست می دهد و به ارتباط تاریخی خود با نظام دینی پایان می دهد.

اما نگاه دقیق‌تر به نحوه تشکیل حکومت معاصر عربستان نشان می‌دهد که این داستانی که دولت سعودی با تکیه بر وهابیت به خود مشروعیت بخشیده، سخنی نادرست است. پادشاهی سعودی نه از طریق وهابیت، بلکه با تکیه بر سنت هنجاری ترکیبی که شامل دو عنصر عربیت و سلفی گری بود، مشروعیت یافت.

اولین قدم برای درک چگونگی مشروعیت بخشیدن به دولت معاصر سعودی در دوران شکل گیری آن این است که بدانیم نخبگان حاکم آن دولت در آن زمان مردانی از آخرین نسل اعراب عثمانی بودند. به گفته ویلیام کلیولند، این نسل بین سال های 1870 تا 1890 متولد شد و اعضای آن در اواخر امپراتوری عثمانی تحصیل کردند، مشاغل مختلفی داشتند و برای آینده برنامه ریزی کردند.

با پایان جنگ جهانی اول، امپراتوری عثمانی از هم پاشید و بسیاری از اعضای این نسل نقشی محوری در ایجاد خاورمیانه پس از عثمانی ایفا کردند. در مورد عربستان سعودی، این نسل نه تنها شامل مشاوران، بوروکرات ها و روشنفکران بسیاری از مصر، سوریه و سایر کشورهای عربی بود که در تأسیس حکومت سعودی نقش داشتند، بلکه بنیانگذار این رژیم، عبدالعزیز آل سعود نیز بودند. ، نیز از این نسل بود. عبدالعزیز در اولین مصاحبه خود با روزنامه الدستور که در سال 1913 در بصره منتشر شد، خود را یک “عرب عثمانی” توصیف کرد که متعهد به انجام هر کاری برای “حفاظت از میهن عثمانی در شبه جزیره عربستان” بود. او این مصاحبه را برای توجیه اخراج پادگان های عثمانی از دو واحه استراتژیک در شرق عربستان یعنی الاحسی و القطیف انجام داده و نخبگان حاکم عثمانی در بغداد و استانبول را متقاعد کند که اقدامات او نباید جدایی طلبانه تلقی شود. اقدامات.

این دیدگاه از عبدالعزیز به عنوان یکی از اعضای آخرین نسل اعراب عثمانی به طور قابل توجهی با سایر دیدگاه های جایگزینی که در سال های اخیر مورد استناد قرار گرفته و او را به عنوان یک رهبر وهابی یا عنصری از امپراتوری بریتانیا توصیف می کند، متفاوت است. بدیل اول (رهبر وهابی) او را از نسل و زمان خود جدا می کند و عبدالعزیز را به گذشته افسانه ای وهابی پیوند می دهد که اغلب بدون در نظر گرفتن زمینه زمانی آن تفسیر و استناد شده است. آلترناتیو دوم (عامل بریتانیا) عاملیت عبدالعزیز را رد می کند و سه دهه پویایی سیاسی و رویدادهای تاریخی در شبه جزیره عربستان را که با ایجاد دولت معاصر سعودی به اوج خود رسید، به یک طرح صرف بریتانیا تقلیل می دهد.

در اوایل قرن بیستم، کلمه “سلفی گری” مانند امروز با کلمه “وهابیت” معادل نبود. در آن زمان، این کلمه به یک جنبش اصلاحی اسلامی اشاره داشت که به گفته هانری لاوزیر «در پی آشتی دادن اسلام با آرمان های اجتماعی، سیاسی و فکری روشنگری بود». این جنبش در اواخر قرن نوزدهم ظهور کرد و روشنفکران اصلی آن جمال الدین افغانی، محمد عبده و رشید رضا بودند. این جنبش آن دسته از رفتارها و عقاید مسلمانان را که با دنیای مدرن سازگاری نداشت، مورد انتقاد قرار داد.

پس از جنگ جهانی اول، بسیاری از اعضای جنبش سلفی شروع به حمایت از پروژه سعودی کردند و آن را تنها امید باقی مانده برای یک کشور مستقل عربی پس از تحمیل سیستم قیمومیت در بسیاری از سرزمین های عربی پس از عثمانی می دانستند. به عنوان مثال، رشید رضا، اصلاح طلب مشهور اسلامی، مجله المنار خود را که در جهان اسلام بسیار تأثیرگذار بود، به جبهه ای برای ترویج و مشروعیت بخشیدن به دولت جدید عربستان بر اساس اصول سلفی گری تبدیل کرد. سایر سلفی ها نیز تصمیم به مهاجرت برای ایجاد دولت جدید سعودی گرفتند. یکی از آنها محمد بهجت البیطار، اصلاح طلب سوری بود که نقش برجسته ای در آموزش و پرورش عربستان داشت. همانطور که دیوید کامینز مورخ غربی می نویسد، سلفی ها همچنین نقش مهمی در تفسیر ایدئولوژی وهابی به عنوان بخشی از جنبش سلفی و ملی گرای متعهد به پیشرفت در شبه جزیره عربستان داشتند.

آنچه از مجموع این روایات تاریخی برگرفته می شود این است که حکومت سعودی به عنوان یک حکومت وهابی که ادامه و عاقبت یک قرارداد خیالی بین آل سعود و یک خانواده مذهبی باشد، تأسیس نشده است. این رژیم به عنوان یک پادشاهی عربی با تأکید شدید بر سلفی گری مدرن تأسیس شد. درک این موضوع از اهمیت روز تأسیس و گسست آن با روایت سیاسی وهابی نمی کاهد، اما توجه ما را به دو نکته جلب می کند: اول اینکه به روایت وهابی از ساخت قدرت توسط بنیانگذار عربستان سعودی معاصر استناد نشده است. . دوم، استفاده از روایت وهابی به عنوان ابزار مشروعیت بخشی، پدیده جدیدی است که با روی کار آمدن ملک فیصل رایج شد. استقرار دولت سعودی نتیجه مستقیم تلاقی نیروهای تاریخی بود که رویکرد سعودی به سیاست و دولت سازی را تغییر داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *