جزئیاتی تازه درباره سریال «در انتهای شب»

محمدحسین گودرزی اظهار کرد: نظرات فمینیستی عجیبی از سریال آخر شب می شنویم که به طور غیرواقعی طرف زن را می گیرد و اینها شعارهایی است که از درام بیرون می آید. Pitch فضای دیالکتیکی بین زن و مرد را از دست می دهد و بیشتر می خواهد زنان را قربانی خواسته های دنیای مردانه کند.

به گزارش همشهری آنلاین، فردا سریال «در پایان شب» اولین تجربه سریالی آیدا پناهنده به ایستگاه پایانی خود می رسد و گمانه زنی ها درباره پایان این ماجرا و آدم های آن همچنان بین کاربران و طرفداران رد و بدل می شود. سریال نمایش خانگی

آیا روشن شدن شمع ماهرخ (هادی زین العابدین) و بهنام (پارسا پیروزفر) در اتاق خواب خانه نشانه بازگشت و از سرگیری زندگی مشترکشان است؟ آیا عشق بین آنها پیروز می شود یا برای پسری که حاصل زندگی آنهاست فداکاری می کند؟ روابط موازی هر یک از آنها که پس از طلاق برقرار شد، چه خواهد شد؟ گفت و گوی کوتاهی درباره این مینی سریال خانوادگی و فراز و نشیب های آن با محمدحسین گودرزی منتقد سینما، تلویزیون و نمایش خانگی داشته ایم.

گدرزی گفتگو را با ذکر چند نکته مهم آغاز می کند.

او می گوید: سریال آیدا پهننده در ابتدا چنان قراردادی با مخاطب بست که قرار است بر لحظات خاص یک رابطه زناشویی تمرکز کند. در ابتدا اتفاقات داخلی بود. نقاط عطف زندگی مشترک شخصیت های زن و مرد برجسته شد و فیلمساز سعی کرد از لحظات عادی به کشفیاتی در مورد رابطه زن و مرد بپردازد. یعنی قرار نبود این سریال دیگر فیلم ها و سریال های ایرانی را به اتفاقات بیرونی مثل هزارو بکشاند. اما هرچه جلوتر می رفتیم معمای این رابطه کمتر می شد و «آخر شب» بیشتر شبیه سریال های دیگر می شد.

سریالی که در ابتدا یک قسمت کامل را به دعوای زن و شوهر اختصاص داده بود که چگونه در قسمت های بعدی در دام مسائل کلیشه ای مانند درگیری فیزیکی، تهدید، ورود حسادت همسر سابق، شکایت و… می افتد. ، انتظار آیدا پهننده به عنوان یک فیلمساز زن روشن فکر در طول سریال برآورده نشد. زمانی که پخش این سریال شروع شد، خیلی ها «در پایان شب» را با سریال «صحنه هایی از یک ازدواج» مقایسه کردند. این تشبیه را تنها می توان در اشتراک درون مایه دو اثر دانست. در جزئیات، «در آخر شب» مثل آن سریال پست عمل نمی کند.

چند نکته کلیدی در مورد تفاوت این دو سریال در جزئیات قصه گویی ذکر کنید؟

در پایان شب، همانطور که ادعا می کند، نمی تواند به جزئیات بپردازد. داستان از فصل ها و نقاط عطف مهم رابطه زوج اصلی می گذرد یا بهتر است بگوییم از روی آنها می پرد. مثل جایی که در پایان قسمت اول زن می گوید جدا شوید. اگر این «صحنه هایی از ازدواج» بود از همین لحظه تا فصل ورود به دفاتر اسناد رسمی به تفصیل توضیح می داد. آیا مرد بلافاصله درخواست زن را پذیرفت؟ چه توافقی بین آنها برای تقسیم کارها یا مراقبت از کودک شکل گرفته است؟ آنچه سریال در گذر از قسمت اول به قسمت دوم می گذرد مهمترین مرحله طلاق است.

فکر می‌کنم صحبت رایج این روزها درباره «در انتهای شب» که روانشناسی طلاق است و نشان‌دهنده از هم پاشیدگی یک رابطه است، درباره سریال کمی افراط شده است. برگردیم به همان «صحنه هایی از یک ازدواج» که تماشای این مینی سریال پنج قسمتی را به خوانندگان توصیه می کنم. در آنجا زن و شوهر هنگام جدایی از تقسیم بندی وسایل منزل به تفصیل صحبت می کنند. این موضوع در طلاق بسیار مهم است.

در ابتدای فیلم «جدایی نادر از سیمین» وقتی سیمین حتی با احتمال خروج موقت از خانه بیرون می رود، آلبوم موسیقی را می گیرد و به نادر می گوید: «این شجریان را من بردم». از خوانندگان این گفتگو می پرسم. اگر به هر دلیلی مجبور به ترک خانه هستید و فقط یک چمدان برای بردن وسایلتان دارید، دغدغه اصلی شما چیست؟ آیا غیر از این است که شما باید انتخاب کنید؟ آیا در طلاق و ترک خانه داستان دراماتیک تری از این انتخاب داریم؟ «در آخر شب» از اینها می گذرد. قسمت دوم با جدایی قانونی زن و شوهر شروع می شود. این هیچ تفاوتی با طلاق در فیلم های دیگر ندارد! مدام از موقعیت های مهم می پرد و بیشتر وابسته به تسلیم شدن در برابر دیدگاه های فمینیستی گلدارش است.

به نظر شما رویکرد داستان «آخر شب» به سمت زن و مرد مغرضانه است؟

در قسمت های ابتدایی این روایت به نظر می رسد که هیچ کس مقصر نیست و به نظر می رسد روزگار و روزگار این زوج را به اینجا رسانده و شاید راه برای هر دوی آنها به بن بست رسیده است. اما او نمی تواند خود را در همان سطح نگه دارد. در قسمت های بعدی داستان، در پایان شب، صداهای عجیب فمینیستی را می شنویم که به طور غیرواقعی طرف زن را می گیرند و این شعارها و پیام هایی است که از درام بیرون می آید. بله، سریال مغرضانه است. Pitch فضای دیالکتیکی بین زن و مرد را از دست می دهد و بیشتر می خواهد زنان را قربانی خواسته های دنیای مردانه کند.

ثریا یک شب را با بهنام (پیروزفر) گذرانده است، آنها منشی شده اند (البته ماجرای منشی شدن برای فرار از حسابرسی است). صبح مرد از خواب بیدار می شود و به او می گوید که نمی خواهد این رابطه را ادامه دهد. ثریا اما در پاسخ به او می گوید تو زالو مهربان من بودی و…! اگر بدانیم این مدل واکنش و واکنش زنی مثل ثریا را در دنیای واقعی دنیای بیرون ندارد. چگونه یک زن سنتی از این طبقه اجتماعی که برای حریم خصوصی و رابطه با مرد مجرد ارزش قائل است، در مقابل آزاری که به او شده است، با مماشات یا تحلیل روانکاوانه برخورد کند!

زنی با شخصیت ثریا باید در مقابل پارسا و بدرفتاری هایی که به او شده پیروز باشد. و البته نشان دادن قربانی این برخورد را از شخصیت ثریا حذف می کند و این پیام تلویحی را می دهد که ببینید چگونه زنان سنتی یا ساده دل ما قربانی چنین درخواست هایی می شوند. این اتفاق نشان می دهد که اولاً فیلمساز این طبقه از زنان ایرانی را به خوبی نمی شناسد و ثانیاً تلاش می کند تا زنان را در کار خود بدبخت و ضعیف کند. طبیعی نیست که ثریا به خاطر شبی که با بهنام گذرانده از او تشکر کند!

یا مثال دیگر شخصیت ماهرخ (هادی زین العابدین) و پدرش را می بینیم. پدری که او را از خانه بیرون می کند! هیچ پدر سنتی ایرانی با این اصل یا طبقه اجتماعی دخترش را ساعت دو نیمه شب از خانه بیرون نمی کند. اتفاقاً او این موضوع را به خاطر همین مسائل افراطی مردسالارانه بسیار بد می داند… ممکن است هر گونه رفتار غیرمنطقی و خشونت آمیز با دخترش داشته باشد (کتک خوردن، زندانی شدن و …) اما به این دلیل که فیلمساز تمایل بیشتری به انتقال این پیام دارد. از واقع بینانه شنیدن این جمله که «آخه این دختر حتی در خانه پدرش هم سرپناهی ندارد… و اینجا هم مرد حسودی به او ظلم می کند و…» چنین نگرشی را از سوی پدر به گوش مخاطب می دهد. یک مرد غیرتمند و سنتی رفتارهای اشتباه بی رحمانه زیادی دارد، اما دختر را از خانه بیرون نمی کند و این نشان می دهد که فیلمساز، مرد سنتی این طبقه را به خوبی نمی شناسد.

شخصیت های داستان آخر شب که به چهار نفر تقسیم می شوند شباهت زیادی به چهار نفر فیلم های فرهادی دارند. فرهادی معمولا زندگی دو زوج را با هم نشان می دهد.

به نظر می رسد به عنوان مخاطب این سریال مدام در معرض توصیه ها یا پیام های اخلاقی هستیم؟

بله، سریال به ایجاد معضلات اخلاقی کلیشه ای برمی گردد. به نظر می رسد راز و سفره ای که بین این دو نفر و در این خانه شکل گرفته بود در قسمت های بعدی گم شد. سریالی که می تواند ادعای روشنفکری داشته باشد اخیرا در طرح معضلات اخلاقی خود یک گام جدی به عقب برداشته است. دوگانگی هایی که گفتمان سینمای فرهادی آن را برجسته کرد، بعد سینمای ایران از آنها اشباع شد و حالا به سلامت گذشت.

به طور مشخص منظورم ماجرای ملاقات ماهی با ثریا است که به نگرانی ذهنی ماهی منجر شده است که به بهنام می گوید که خودش را مقصر از دست دادن فرزند ثریا می داند و فکر می کند اخلاق اقتضا می کند که کاری برای ثریا انجام دهند. آیا این وضعیت و چنین گزاره های اخلاقی برای شما آشنا نیست؟

جوهره سینمای فرهادی این بود که زندگی دو زوج را به هم پیوند بزند، مربع حضور شخصیت ها را تشکیل دهد و در پایان هر یک از شخصیت ها با یک انتخاب اخلاقی مواجه شوند. «در آخر شب» در هفته های اخیر به چنین ورطه ای سقوط کرده است. من نمی گویم لزوماً چیز بدی است. فقط می گویم این دیگر کار روشنفکری نیست که بتواند یک رابطه را تحلیل کند. واکنشی است به گفتمان مصرف شده سینمای فرهادی.

آنچه به طور قطع می توان به عنوان نقطه ضعف داستان به آن اشاره کرد، رها شدن شخصیت های فرعی مانند مادر بهنام است. در یک قسمت بهنام دست مادرش را گرفت و با هم رقصیدند، اما می بینید که آن شخصیت برای فیلمنامه نویسان مهم نبود. بیشتر رویکردی احساسی در اطراف آن وجود داشت. در غیر این صورت لازم بود بهنام در برخی مواقع به دیدار آن مادر برود، ملاقات با مادری که آلزایمر دارد، نقش مایه تنهایی بهنام می شد. یا مثلاً همکار ماهی را در نظر بگیرید.

در یکی از این قسمت های بعدی، او به ماهی می گوید که سرطان بدخیم دارد. در کمتر از چند ثانیه این بحث منحل می شود و زیر چتر مشکلات ماهی قرار می گیرد. این چه شخصیتی است که حتی یک سرطان بدخیم برای سازندگان و ما اهمیتی ندارد؟ سریال فاقد چنین زمختی است.

در یک ارزیابی کلی، با توجه به تمام ضعف ها و نگاه افراطی فمینیستی خارج از داستان، این اثر را چگونه می بینید؟

در کل، سریال متوسط ​​است. اپیزودهای خوب و بد دارد. ایده های خوب و بد زیادی دارد. مثلا برای اینکه شخصیت بهنام در خلبان از کار و زندگی خود ناراضی باشد، یک ایده بسیار ضعیف و بی ربط مانند سوار شدن اشتباهی در اتوبوس و درگیر شدن با سوء ظن جاسوسی مطرح می شود که یکی از بدترین هاست. لحظات سریال از آنجایی که سریال پا به سرزمینی نسبتاً بکر گذاشته، توانسته رضایت نسبی مخاطبان را جلب کند.

به نظر من تازگی فضای سریال حول یک رابطه باعث شده تا مخاطب با تسامح با آن برخورد کند و سخت گیری های همیشگی خود را در حین تماشا کنار بگذارد. من به شخصه آرزو می کنم این رویکردهای درونگرایانه داستان نویسی و شخصیت پردازی در سینمای ایران و نمایش خانگی که با شخصیت های خشن و خشن احاطه شده است تقویت شود و سریال های بیشتری از این دست ساخته شود، اما نمی توانم نقاط ضعفی را که به آن اشاره شد نادیده بگیرم. در این گفتگو می توانستم پشت این ابراز امیدواری پنهان شوم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *