عصر خبر نوشت: یکی از شخصیت های اصلی روایت «زهخمکاری» در فصل سوم پانته آ بایندر یا همان «پانی» بود. شخصیتی که ورودش به داستان از فصل دوم کلید خورد. جایی که مالک در مخفیگاهش کمین کرده بود تا بر رقبای خود خشم کند و ناگهان دستمالچی از بازگشت آخرین بازمانده از جمعیت اندک به ایران خبر داد. ملک در مواجهه با خبر بازگشت پانی لبخند تلخی زد که احتمالاً ریشه در گذشته مشترک آنها داشت.
کم کم وزن این شخصیت در داستان بیشتر شد و در فلش بک های فصل سوم بود که از دو واقعیت مطلع شدیم؛ پانته آ اولاً مانند منصوره، صاحب جوان را دوست داشت و حتی تا آنجا پیش رفت که آشکارا احساسات خود را ابراز کرد تا توجه این پادوی جوان عموی سرمایه دارش را جلب کند. واقعیت دوم این است که پانی پس از عدم تماس با صاحب آن به خارج از کشور رفت، در فرآیند تولید غیرقانونی مواد مخدر در یکی از کشورها شرکت کرد و اکنون صاحب فرزندی شده است که باید برای آینده خود بجنگد.
پانی تجربه مشترک دیگری با منصوره دارد. به دلیل وابستگی عمیقی که به مالک داشت به راحتی مورد آزار او قرار گرفت و در فصل سوم از معشوق سابقش زخم عمیقی گرفت. در چنین مختصاتی، احتمالا سمیرا گزینه بهتری از پانی برای صف آرایی مجدد مقابل مالک نداشت.
فصل چهارم با این توافق آغاز شد. طبیعتاً سیمرا و پانی هیچ وجه اشتراکی با یکدیگر ندارند و تنها بهانه آنها برای با هم بودن چیزی جز انتقام از مالک و سود متقابل به امید بازپس گیری سهم خود از هلدینگ نیست. در چهار قسمت پخش شده از فصل پایانی «زخم» شناخت ما نسبت به پانی بیشتر شده است.
شخصیتی که می توان آن را نمادی از رویاها و آرزوهای به باد رفته در نظر گرفت. دختری که از جوانی آرزوی به دست آوردن چیزهایی را داشته که نه تنها به دست نیاورده، بلکه برای خواستن آن ها هزینه های زیادی نیز متحمل شده است.
از آرزوی رسیدن به صاحب تا میل به سرمایه گذاری کلان در خارج از کشور برای هلدینک و حالا میل به انتقام از مالک! پانته آ در روایت «زخم» یک بازنده کامل است. او تنها بازمانده خانواده پرجمعیتی است که طی سالیان متمادی سرمایه هنگفتی را در قالب هلدینگ ریزآبادی پس انداز کرد، اما عجیب اینکه هرگز سهمی از این سرمایه خانوادگی نداشت.
موقعیت او حتی در مقایسه با سمیرا و مالک متفاوت است. سکانس آغازین قسمت چهارم که فلاش بک به گذشته دارد و اولین برخورد پانی و سیمرا را به تصویر می کشد، این تفاوت موقعیت را به خوبی نشان می دهد. اگر سیمرا و مالک سال ها به خاطر رفتار خان عمو و خانواده ریزآبادی تحقیر شدند، پانی به جز آرزوها و امیدهای خودش تحقیر نشد و به همین دلیل است که حتی نمی تواند ادعای انتقام بگیرد.
او فقط باید از خودش و رویاهای محالش انتقام بگیرد. تنها چند قسمت دیگر تا پایان داستان «زمکاری» باقی مانده است و بعید است پانی فرصت تجربه تکیه بر صندلی برنده را پیدا کند. او یک بازنده ابدی است و جان خود را به رویاهایش باخته است!