زنان را تیری در ابرو، بهتر از پیری در پهلو؟

احسان اقبال سعید; یک بار در جمع گلستان، گفتار و نو خوانی به مبحث ضعف و پیری رسید و داستان دوم این فصل به نظرم جای خوبی بود و عنوان این خلاصه را با یک مطلب انتخاب کردم. تغییر جزئی نسبت به همان داستان، و من سطرهای زیر را برای آن نوشتم:

موضوع محبت و ارتباط بین افراد همیشه محل بحث است و به نظر می رسد که ذهن زیبا و پشیمان انسان لبخند و تلخی را در جستجوی دوست یا شریک زندگی می آورد. تصاویر پری های خندان با لبخند در کنار پیرها میوه خود را به کسانی داده است که پشیمان هستند و حسادت می کنند یا پشیمان می شوند که زن جوان (افزودن به کاف) ترامپ پیر و بی احساس است که گل نمی گذارد. گلها، و چرا مریض است آیا برداشت محصول را به تلخ خرمن کوب سپرده اند؟

از گذشته و در عصری که انسان فقط از زمین و کشاورزی و شکار و شکار نان به دست می آورد تا از بین نرود، سال ها می گذرد. تسلط را در همان خرابه ها و سلطه مردانه می اندیشند و تعبیر می کنند. آن روز زن از جنس ضعیف تر بود، شمشیر به دست نمی آورد و گاوآهن را در زمین نمی چرخاند و البته باری بر دوش داشت که گاهی شکست به دست دشمن می افتاد و دشمن امر طبیعی را به تسخیر و خشونت تعبیر کرد که مایه خسران و شکست و از دست دادن پرده بکارت و شرافت است. او را مطیع می دانستند.

انسان، اما او می خواست قوی تر و مؤثرتر از حقیقت خود ظاهر شود. چه بسا در محافل و جاهای مختلف با افرادی برخورد کرده باشید که در گذشته و حال اغراق های شگفت انگیز را مجاز می دانند و داستان هایی از رهبری و البته جذابیت خود در گذشته غیبی دارند و می خواهند باور کنید که آنها ترکیبی از انیشتین و آلن دلون بودند.

مشکلی بودن در دنیای جدید و مدرن که امکانات زندگی و تعبیر قدرت و شوک دگرگون شده و به گفته یکی از سیاستمداران، منابع قدرت تنوع و تکثر پیدا کرده است. سیاق ناصرالدین شاه و بخت النصر پیش قدم شده اند و به آن افتخار می کنند.

توانایی غذا دادن به گرسنگان و نیز گرفتن زر و سیم هند و مایا تنها در فرمان و آستین شاهان و رئیس قبیله بود و طبیعتاً ضعف جسمانی و هویتی که در جستجوی نان ساخته شده بود. و امان بانو او را در قصر یا حرمسرای سلطان قرار داد. هویت او و نیز عزت و میل او فقط در میل قبیله یا قبیله معنی داشت و پس از شکست و قتل پادشاه، کنیز و کمتر از آن شد، همانطور که می دانید.

عصر جدید امکان تحصیل و اشتغال و دور شدن از گودال تنها نان و امنیت و فقط سرمایه و شوخ طبعی را فراهم کرد تا انسان از دریچه اندیشه و درک نه استثمار و بردگی را دریابد. همنوع و همنوع خود، اما عشق. و به نظر می رسد مهر به دنبال مسیرهای جدید است و چرا؟

طبیعتاً آرزوی زندگی و خیال پردازی جوانان با جوانانی است که افق را دراز می بینند و خود را در اولین خوانش شاهنامه و تحمل سختی ها و سختی ها به کمک تخیلات قوی و پاهای قوی می بینند و «اگر غم لشکری ​​را برمی انگیزد تا خون عاشقان بریزد/ من و بیا ساقی بسازیم و پایه هایش را خراب کنیم» اما گاهی انسان فیل به ما یادآوری می کند. هندوستان و می گوید: «چرا بدن پوسیده را در برابر رنج قرار دهم در حالی که جوانی به سر او خیره شده است؟» و نان گران قیمت! پس پیری را انتخاب می کنم که انباری پر دارد و روزهای پیش رو کوتاه است و خورشید زمستان است و می میرد… عمری پر برکت خواهم داشت و در آن طمع دستان گرم و امیدوار را بر زمین خواهم گذاشت. لب که یک خانه گرم و بزرگ در مکانی دلپذیر بهتر از یک لانه اجاره ای با هم اتاقی جاه طلب است..

و پیرمردانی که گاهی برآمدگی های صورتشان با دست های مرمرین آندرس ناهموار و اصلاح نمی شود و با این عمل و گاز گرفتن دوست جوانشان تحقیر می شوند و دوستانشان که به عینک و عصا نیاز دارند، می فهمند که هنوز شجاع تر از این هستند. هزار جوان و توانستند حسرت میلیون ها را تحمل کنند. آن را از آن خود کنند و مصداق «شیر اگر پیر شود همچنان شیر است» شوند.

البته اگر باور کنیم که قبلا شیر بوده اند و حالا پیر شده اند!.. هرکسی که گذشته را نخوانده باشد و از اکثر مردم دنیا بپرسی می گویند نوه های زل سلطان و مالک بوده اند. التجار و روزگار بد و یاران کاکا رستم ور آن ها را چنین کردند..

توانایی تولد و لبخندهای شاد، ابتدایی ترین احساسات قبیله ای افراد شبیه انیشتین را متقاعد می کند که شما هنوز آنجا هستید. نان دارند اما دندان ندارند و می خواهند نشان دهند که هنوز گرگ هستند و رابطه بین انسان ها خرید و فروش است و همچنین گرگ و گوسپند تعبیر می کند… شگفت انگیز است داستان مردی که می رود. از سن پانسمان با دهانشویه زخمی را التیام می‌بخشد و روی سفره‌اش یک لیوان و یک فنجان دوغ می‌گذارد…
البته در دنیایی که ارزش انسان بر اساس کار و اندیشه و همچنین خیرخواهی و خیرخواهی عمومی اوست، مردم در جستجوی اثبات و برتری و همچنین رقابت واهی اول بودن نیستند. اولین، یا طولانی ترین ایستاده، و لباس های مضحک گلادیاتوری خود را در می آورند و به دنبال معانی بلند می گردند. تصور انسان تنها در بدن و تولد و سلطه و اسارت دیگری با منال و دیوار باز در عصر جدید و عصری که پست مدرن نامیده می شود بازگشته است تا نشان دهد انسان چقدر عمیق و پرحجم است. ظرف برای برداشتن آب از اضافات قدیمی و کثیفی است.

در غیرعادی بودن تصویر برخی افراد نیز می توان تغییر در تعبیر جهان را مشاهده کرد. گویی دوران «شکوفایی زوگلستان دنیای ما» و همچنین جهان از نظر آرمان گرایی و اعتبار به پایان رسیده است و باید ابتدا آینده و حال را ساخت و هزینه زندگی پر زرق و برق را که یک هندوانه، به پایان رسیده است. برای عموم مردم در سراسر جهان، امکانات زندگی به تدریج و به تلخی درک می شود و مردم نیمه عمر را در میانسالی (در صورت یافتن) می یابند، اما به کمک ابزارهای ارتباطی و فرهنگ خود محوری و لذت جویی. ، اکنون و در فصل جوانی همه چیز شیرین است. و پس اولین خودپرداز و البته خودپردازی که بتوانید بخرید بهترین گزینه است و با حافظ و سعدی و همچنین نورسته جوان نمی توانید به جایی برسید.

البته گاهی تاریخ می خوانیم و حکایت شیخ صنعان به ذهنمان می رسد که عمری زهد داشت و دنیا هیچ بود و پیرمرد که فروریخت را دید از ترس وام بر سر سرخش گذاشت. و حکایتش می شود غوغای زبان بچه ها… آنجا حکایت زهد فروشی و سرمشق دیگر زیستن، زندگی آدمی است که در حیرت و آرزوی رسیدن به بی نیازی و فراغت پیر صنعان و چه مادران و پدرانی که صنعان را بر فرزندان خود زده اند که تو عنصر ضعیفی و او در خوشی ها سخت و دلیر… اما انتخاب و اغماض شیخ به دختری نشان داد که این انگار بیرون نرفتن بی بی به خاطر تنبلی و زندگی بود. در خفا آن کار دیگر را آرزو کرد و ترس و ترس به او اجازه نداد و بر اثر آن دعا در برابر امیر قرار گرفت که پسر پدرش را توبیخ کرد که نماز را هم برپا دار. ، زیرا شما کاری را که باید انجام می دادید انجام ندادید.” بیا» (گلستان سعدی)

در هر صورت مردم همیشه از دیدن تصاویر نامناسب شگفت زده می شوند و انکار و تمسخر را انتخاب می کنند. کاریکاتور حاصل نسبت حجمی قطعات است که فرو می ریزند و جهان حول تعادل و نظم می چرخد. لبخندهای همیشگی و پهن ماندگار نیست و آب ناگزیر فضا و بقیه داستان ها را می جود.

اندکی پس از اتمام این سخنان، معنای پیرمرد و مرد خردمند به ذهنم خطور کرد. روزگاری پیرمرد را راهنمای معنویت و دین و راهگشا و انبار تدبر و خرد می دانستند که حاصل آن کلماتی سحرآمیز و انسان ساز بود که از دود چراغ بیرون می آمد. و رنج دوران هر حرف و رفتاری مانند درس و نکته ای بود که مسافر آموخت و دوخت. چنین پیرمردی ذاتا عاقل است و موهای سفیدش حکمت و شکوه را صدچندان می کند و گاه فالاچی (جمله ای که شخصیت قاسم با بازی پارسا پیروزفر در فیلم اعتراضی مسعود کیمیایی برای دختران پولدار به کار می برد، اما در جستجوی نام و نام و نشان ظاهر، و با اوریانا فالاچی یک گزارشگر متخصص ایتالیایی مقایسه می کند) و اندیشمندان کمی متفاوت پی یار، معلم و مراد هستند و آنها اکتساب جمعیت در یک نظم و گفتار بالغ و نه در یک لجن پریشان. پیشانی ها و امیال و آدم های خام به همان اندازه متفاوت و گاهی بر خلاف عادت هستند….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادات سردبیر:

تبلیغات متنی