۴ دلیل شکست «گل یا پوچ» مهران مدیری؛ فروش نوستالژی؟

۴ دلیل شکست «گل یا پوچ» مهران مدیری؛ فروش نوستالژی؟

برنامه «گل یا پوچ» که پخش آن از هفته گذشته از یکی از بسترهای پخش آنلاین آغاز شد، با وجود اینکه مهران مدیری مجری آن است، هنوز یخ خود را نگرفته و نتوانسته بینندگان خود را راضی کند. انتقادات مختلفی به این برنامه وارد شده که همگی حکایت از جذابیت و سرگرمی کافی این مسابقه ندارد.

به گزارش همشهری آنلاین، برخی از دلایل شکست این برنامه را بررسی کرده ایم.

یک تاجر، نه یک هنرمند

مهران مدیری نه کارگردان و نه تهیه کننده «گل یا پوچ» است اما مهم ترین فرد این برنامه است. در تبلیغات حضور او بسیار دستکاری شده است و مخاطب با توجه به پیشینه ذهنی ای که به عنوان مدیر دارد انتظار دارد برنامه ای متفاوت و جذاب را ببیند. اما این فقط یک فانتزی جمعی است. او سال ها مدیر بوده، بدون اینکه واقعاً کار خاصی انجام داده باشد و تصویری از آن مدیر خلاق و مخاطب محور دهه 1380 داشته باشد. کارگردانی از دهه 1390 تا به امروز بیشتر روی بسته بندی متمرکز است تا محتوا. امواج را به خوبی می شناسد و با پیچیده ترین عناصر درام و سرگرمی کار می کند. مدیر، تاجری باهوش و ماهر است که هر چقدر هم کیفیت محصولاتش پایین باشد، باز هم مشتری دارد، بنابراین اگر نارضایتی یا شکایتی از او شد، مشتری باید دلیلش را در درون خودش جستجو کند.

فقط بومی

«گل یا پوچ» تاکید می کند که کپی نیست و کاملا ایرانی است. خوب، آیا هر چیزی که بومی است لزوماً جذاب نیست؟ رئالیتی شو باید از برخی عناصر درام استفاده کند، اما آیا بازی گل یا پوچ چنین قابلیتی دارد؟ اگر موضوع فقط محلی بودن است، تا به حال باید برنامه های رئالیتی با محوریت الکدولک، هفت سنگ، گرگمبه و، قایم بشک یا بازی های دیگر ساخته می شد و مخاطب را می دزدید که این اتفاق نیفتاده است و اگر هم شد، این اتفاق افتاده است. احتمالاً واکنش های منفی دریافت خواهد کرد. مخاطبی که به برنامه های واقعیت جذاب و جاری دسترسی دارد، به چیز بیشتری برای جذب نیاز دارد.

فروش نوستالژی

آیا تا به حال اصطلاح “بازاریابی نوستالژی” را شنیده اید؟ بازاریابی نوستالژی ایجاد احساسات و عواطف مثبت نسبت به یک محصول خاص با تحریک ایده های آشنا در خاطرات مصرف کننده است. «گل یا پوچ» با تمام جزئیاتش با تحریک نوستالژی سعی دارد مخاطب را به تماشای این برنامه ترغیب کند. یک بازی قدیمی، طراحی صحنه با استفاده از عناصر سنتی مانند نقاشی پرده های قهوه خانه ای و حتی نورپردازی مناسب با فضای سنتی، نوعی نوستالژی بازاریابی است که در نهایت شکست می خورد و به هدف خود نمی رسد. زیرا ماده اصلی کار قوام لازم را ندارد و این همه کار کافی نیست. به هر حال، در فرهنگ ما، بستان و گلستان سعدی آنقدر خواننده ندارد، اما مردم هنوز چاپ های نفیسی از این کتاب ها را هدیه می دهند. با این طرز تفکر که توجه به ظاهر بیشتر از درک محتوا رواج دارد، ساخت برنامه ای رنگارنگ، اما عمیقا پوچ و بیهوده، موجه به نظر می رسد.

ارزان، سودآور

رضا صفایی یکی از موفق ترین فیلمسازان فارسی سینمای پیش از انقلاب بود. فیلم های صفایی به دلیل تولید کوتاه مدت و ارزان با فروش اندک در گیشه سودآور بودند و سازندگان به همین دلیل از صفایی راضی بودند. صفایی تولید را به تأخیر نینداخت، وسواس نداشت، مولفه های دراماتیک برایش مهم نبود، به محض جمع آوری فیلم راضی بود و توانست از روی چیزهایی که فیلمبرداری کرده بود، داستانی نیمه بلند بسازد تا پوستر و عکس او در پنجره و جلوی سینما استفاده می شود. همین تفکر در سینمای امروز و اکثر محصولات فعلی شبکه نمایش خانگی وجود دارد. آن را ارزان کنید، یک چهره مهم روی کارت داشته باشید و هیچ چیز دیگری. افکار، ایده ها، طراحی، کارگردانی و چیزهای دیگر اضافه کاری هستند. جنبه نظری کار را نیز می توان با مراجعه به فرهنگ پست مدرن و ترجیحات مصرف کننده و مواردی از این دست توجیه کرد. پول همه چیز را توضیح می دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادات سردبیر:

تبلیغات متنی