پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند

پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند

محسن آزموده در هممهان نوشت: اهالی ادبیات و سینما با داستان «پستچی همیشه دوبار زنگ می زند» آشنا هستند. این داستان در اصل نام رمانی است که جیمز مالاهان کین، نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی، در سال 1934 منتشر کرد و به یکی از معروف ترین آثار جنایی قرن بیستم تبدیل شد. خوشبختانه سه ترجمه فارسی از این رمان وجود دارد. یکی با ترجمه بهرنگ رجبی (نشر چشمه)، دومی با ترجمه پرهام دارابی (نشر عیلام) و سومی با ترجمه مرجان بختمینو (نشر مینو). از این رمان، اقتباس ها و تعابیر زیادی در آثار سینمایی، تئاتر، رادیو، تلویزیون و موسیقی صورت گرفته است. متأسفانه من این رمان را نخوانده ام و داستان آن را از طریق اقتباس های سینمایی موفق آن، هر دو به همین نام، اولی توسط تی گارنت (1946، ایالات متحده آمریکا) و دومی توسط باب رافلسون (1981، ایالات متحده آمریکا) می دانم. فیلم دوم با بازی جک نیکلسون و جسیکا لانژ توسط دیوید مامت نوشته شده است.

داستان رمان ساده و در عین حال جذاب و بحث برانگیز است. یک مرد جوان سرگردان در حین گشت و گذار خود به رستورانی در کنار جاده می رسد و در آنجا با دروغ پردازی غذا می خورد. صاحب رستوران که مردی میانسال است از او خوشش می آید و به او پیشنهاد کار می دهد. مرد جوان ابتدا قصد ماندن ندارد اما با دیدن همسر جوان و زیبای صاحب رستوران تصمیمش تغییر می کند. او سعی می کند مخفیانه با یک زن رابطه برقرار کند. زن ابتدا او را طرد می کند اما پس از مدتی به مرد ملحق می شود. زن و مرد جوانی تصمیم می گیرند که شوهر را خراب کنند و پول او را بگیرند.

کریستین پتزولد کارگردان آلمانی در سال 2008 نسخه رایگان رمان «پستچی همیشه دو بار زنگ می‌زند» را در فیلم «یریشو» ارائه کرد. او در این فیلم از طرح رمان استفاده کرد تا تصویری متفاوت از زندگی روزمره مردم آلمان معاصر ارائه دهد و دغدغه های خود را مانند دیگر آثارش به تصویر بکشد. داستان فیلم او در جریکو، شهری کوچک در ایالت زاکسن-آنهالت آلمان، واقع در شرق رودخانه البه می گذرد. توماس قهرمان یا ضدقهرمان او یک ولگرد نیست، بلکه یک جوان آلمانی است که از جنگ افغانستان برگشته و بیکار است که فقط با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کند و سخت بدهکار است و حاضر است برای نجات هر کاری انجام دهد. خانه او. او به طور اتفاقی با علی، مرد میانسال ترک که برای خود در آلمان تجارتی راه انداخته، آشنا می شود و علی به او پیشنهاد می کند که برای او کار کند. توماس می پذیرد و این پیشینه آشنایی او با لورا، همسر جوان آلمانی علی است که گویا از سر ناچاری و… با او ازدواج کرده است.

در روایت پتزولد، کنش افراد غیر از غرایز و امیال طبیعی، مسائل پیچیده تری است، مانند فقر و مسائل اقتصادی، مسئله مهاجران و ساکنان بومی یک منطقه و روابط بین فرهنگی آنها با یکدیگر. شخصیت ها کاملا سیاه و سفید نیستند و فیلمساز با موفقیت این ایده را که مردان و زنان جوان حق دارند یک مرد میانسال را نابود کنند، به چالش کشیده است.

«یریشو» توانسته روابط اجتماعی، احساسات و باورهای مردم شهر کوچکی در آلمان را آشکار کند و چهره ای متفاوت از جامعه ای به ظاهر موفق، پیشرفته و مرفه را به نمایش بگذارد. اگر فکر می کردید با خواندن این یادداشت متوجه داستان فیلم شده اید و نیازی به تماشای آن نیست، در اشتباهید. روایت پتزولد و پایان آن با رمان جیمز کین متفاوت است و ارزش این را دارد که خودتان فیلم را از ابتدا تا انتها ببینید، به خصوص که فیلم 90 دقیقه بیشتر نیست و کارگردان اصلا حرفی نمی زند. پس نسخه آلمانی “پستچی…” را از دست ندهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *