این سریال پاییزی سکوی «فیلمانت» با داستانی هولناک آغاز شد، قتل عروس و داماد در شب عروسیشان. ماجرای قتل باران و نیما در شب عروسی آنها بود که مجرمی به نام شاهرخ در حین آزادی مشروط کشته شد و قتل آنها اسرار خانوادگی زیادی را درباره آنها و اعضای خانواده آنها فاش کرد.
به گزارش قدس آنلاین، قسمت اول آنقدر شروع طوفانی داشت که در مدت کوتاهی فضای مجازی پر شد از واکنش ها، سکانس ها و ماجرای آن؛ همچنین اشتراک گذاری این سریال با پرونده واقعی کشته شدن نازنین و بهزاد باعث شد تا جزئیات این قسمت بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
اما ماجرای قتل نازنین و بهزاد در شب عروسیشان چه بود؟ در اولین شب زندگی مشترک نازنین و بهزاد در سال 1376 جنایت وحشتناکی رخ داد. این زوج جوان در شب عروسی خود با ضربات شدید چاقو و خونریزی کشته شدند. تحقیقات اولیه نشان داد که این قتل به دلیل سرقت نبوده و پلیس به دختری به نام ساغر مشکوک شده است. بررسی روابط گذشته بهزاد نشان می داد ساگر قبلا قرار بود با بهزاد ازدواج کند اما ساگر پس از شنیدن خبر ازدواج بهزاد با نازنین، بهزاد را تهدید به قتل کرده بود و پس از اعترافات مشخص شد که قاتل برادرش بوده است. ساگر و همدستانش درگیر جنایتی تلخ و خونین شدند.
اگرچه آن داستان داستان آبرومندانه ای داشت و شروع سریال «باغ زنی» نیز به داستانی شرافتمندانه اشاره می کرد، اما هر چه پیش می رفت شباهت های سریال به آن پرونده جنایی ضعیف تر می شد و درام مسیر دیگری را در پیش گرفت. مسیر پیچیده و شلوغ تا قسمت های پایانی. مخاطب را هم سردرگم کرد.
هیچ حد وسطی برای این داستان وجود ندارد!
فیلمنامه «باغ زنی» اشکالات زیادی در ارتباط منطقی وقایع و شخصیت پردازی داشت، مثلاً شخصیت بهمن (با بازی مهدی حسینی نیا) که در نقش پسر بزرگ خانواده متین و برادر … عروس مقتول پیچیدگی لازم را برای باز کردن گره در قسمت آخر نداشت. رمزگشایی از دفتر خاطرات باران جز آشکار ساختن یک حسادت دخترانه به جریان داستان اصلی کمکی نکرد. بدترین نقش و شخصیت زرشک طلایی را می توان به «بازپرس» داد که کمترین نقش را در رسیدگی به پرونده قتل داشته است، به ویژه اینکه آشنایی قبلی او با خانواده مقتولین کمکی به کشف قاتل نکرده است.
رفتار مشکوک شخصیت های دیگر به دلیل رازهای پنهان با جنایات داستان همخوانی نداشت. ماجرای کشته شدن عروس و داماد در شب عروسی به قدری مرگبار و تکان دهنده است که عزاداری معمولی توسط خانواده هایشان ماجرا را عجیب تر کرده است. در واقع شکل عزاداری خانواده عروس و داماد آنقدر دور از ذهن بود که انگار دو نفر از اقوام دورشان از دنیا رفته اند نه دو جوان عزیزشان در شب عروسی!
ماجرای قتل در شب عروسی آنقدر غم انگیز و دراماتیک است که می تواند یک کارگردان را در موقعیت ساخت یک اثر خوب و یک اثر بد قرار دهد. در واقع این حادثه حد وسطی برای به تصویر کشیدن ندارد.
مادر و پدر باران و مادر نیما برای مرگ کوچولوهایشان عزادار نیستند. عزاداری شیک و تمیز دور میز شام که غذا از گلویشان به سختی پایین می آمد!
بازی تخت رویا نونهالی در نقش مادر باران که بر سر خیانت همسرش درگیر دعوا شده بود، در شرایطی که با مرگ دخترش تمام زندگی اش را از دست داد، منطقی به نظر نمی رسید. نه تنها بازی و رفتار او، بلکه کنش ها و واکنش های دیگر شخصیت ها نیز باورنکردنی بود. شخصیت بهمن که نقطه اصلی داستان است، رفتاری خنثی و باورنکردنی داشت. رفتار غیرمنطقی مانی و سایه در غم از دست دادن دخترشان برای انتقام گرفتن از تارا شیخ که او را مقصر قتل تصادفی شادی می دانند، پرونده سریال را به بدترین شکل ممکن بسته شد.
تعدد شخصیت ها باعث ضعف در شخصیت پردازی و پیچیدگی خیره کننده درام شد. در واقع ماجرای روابط آدم ها با یکدیگر به قدری پیچیده و گذشته شان آنقدر سیاه و تاریک بود که انگار دنیای داستان در جایی خارج از جغرافیای وطن و منطق ساخته شده بود.
دلیل محبوبیت یک سریال بد
بر اساس آمار منتشر شده از سوی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع)، سریال گردنزنی با 12.8 درصد مخاطب پرمخاطب ترین تولید نمایش خانگی در آبان ماه بوده و سریال تلویزیونی «داریوش» با 2.12 در رتبه دوم قرار گرفته است. اما چیزی که باعث شد «گردن» در قسمتهای اولیه طرفداران زیادی پیدا کند، شروع وحشتناک آن و داستانهای پیچیدهای بود که در درام وجود داشت. در واقع گره های داستان به قدری عجیب و هیجان انگیز بود که طمع جذب مخاطب، چشم فیلمساز را به گره گشایی منطقی بسته بود.
به نظر می رسد این روزها در سریال نمایش خانگی در پاشنه اتفاقات شگفت انگیز! به نظر می رسد فرمول سریال سازی با آمیزه ای از مثلث های جنایت، حسادت و عشق در بستر خانواده های ثروتمند و متمول عمل کرده است. روشی که سال هاست سریال های ترکی برای جذب مخاطب از آن استفاده می کنند.
«گردن زنی» با تبلیغاتی که در قسمت های اولش بر روی وحشت درام داشت، مخاطبان زیادی را به سمت خود جذب کرد، به ویژه اینکه شباهت آن به یک پرونده قتل واقعی، بسیاری را نسبت به این سریال کنجکاو کرد، اما با پیشرفت آن، واکنش ها و رضایت خاطر مخاطب کم شد و به جایی رسید که انتقادات به محتوا، فیلمنامه، بازی های مصنوعی بازیگران و کارگردانی ضعیف در شبکه های اجتماعی افزایش یافت. از خشونت زیاد تا شباهت عجیب محتوا به فیلم های ترکی که در نهایت نتیجه خوبی برای آن به همراه نداشت.
قسمت پایانی پازل داستان پر از باگ را کامل کرد و تنها فردی که کمترین و بی تاثیرترین نقش را در گشودن گره های کور این پرونده داشت، «بازپرس» پرونده بود!