خودکشی کرد اما او را کشتند!

خودکشی کرد اما او را کشتند!

تابناک نوشت: محمدعلی فردین یکی از بازیگران مهم سینمای قبل از انقلاب است که پرچمدار نوعی از سینما به نام سینمای فردینی است و پس از انقلاب با وجود ماندن در ایران و مهاجرت نکردن، در فیلم و مصاحبه شرکت نکرد. او به جنجال توجهی نکرد و تا زمان مرگش پایگاه محبوب طرفداران و مخاطبان سینما را حفظ کرد.

این بازیگر که در سینما نیز به عنوان کارگردان و تهیه کننده فعالیت می کرد، سابقه ورزشی دارد و در رشته کشتی با ورزشکارانی چون غلامرضا تختی، عباس زندی و… رفیق و همکار بود و از این حیث خاطرات و تاریخ شفاهی او بخشی از تاریخ سینمای ایران را در بر می گیرد که حاوی نکات و ناگفته هایی است.

چندی پیش مروری بر تاریخ شفاهی و خاطرات فردین بر اساس گفتگوی او با عباس بهارلو آغاز کردیم که قسمت اول آن در لینک زیر قابل مشاهده و مطالعه است:

قسمت دوم مرور خاطرات این بازیگر و کارگردان سینما به ماجرای غلامرضا تختی و مرگ مشکوک او اختصاص دارد. فردین در خاطراتش می گوید تختی خودکشی کرده و مدتی قبل از مرگش به این کار فکر می کرد. او و همسرش در گفتگو با تختی سعی کرده اند او را از این کار منصرف کنند.

در ادامه جزئیات قسمت دوم این فایل را می خوانیم:

فردین می گوید تختی در زمان رژیم شاه حق حضور در هیچ جامعه ای را نداشت. اگر جایی بود که مردم جمع می شدند یا تئاتر بود، حق حضور نداشت.

این قهرمان کشتی به دکتر مظفر بقایی و حسین مکی که ملی پوش بودند نزدیک شد. سپس کم کم به دکتر مصدق و جبهه ملی کشیده شد. کارگزاران رژیم پهلوی هم این موضوع را درک کرده بودند، اما چون طرف آنها تختی بود، مستقیماً نمی توانستند کاری بکنند. به این ترتیب به تدریج دایره اجتماعی خود را محدود می کند. به گفته فردین، تختی مشکلات خانوادگی هم داشت و از معاشرت در محیط خانوادگی خوشش نمی آمد.

فردین که زمانی در این رشته کشتی گیر و قهرمان بوده و سپس از کشتی به سینما رفته است، درباره حضور در این رشته می گوید کشتی از 6 یا 7 سالگی شروع می شود اما سقف آن 27 سال بیشتر نیست. در 27 سالگی و زمانی که صاحب 3 فرزند شد، در حالی که روی سکوی قهرمانی ایستاده بود، احساس کرد آینده ای وجود ندارد و تمام ماجرای کشتی همین است. یعنی اگر 2 یا 3 سال دیگر تمرین کند دوباره روی همان سکو می ماند و کسی نیست که جواب زندگی اش را بدهد. فردین می گوید زمانی که کارمند سازمان برنامه بود و حقوق بگیر این سازمان بود، کشتی تمام وقت او را پر می کرد اما نه کشتی و نه کارمندان از او حمایت نمی کردند.

مطالب صفحات 50 تا 51 کتاب «سینمای فردین به روایت محمدعلی فردین» به روایت فردین مربوط به خودکشی تختی است. وی در این باره می گوید:

«سنش هم زیاد شده بود، حدود سی سالش بود و دوران پهلوی اش تمام شده بود، خیلی تحت فشار بود و خیلی وقت بود که تصمیم به خودکشی گرفته بود، من و همسرم به او گفتیم تو مال خودت نیستی و مال مردم هستی، تو مسلمانی، نماز می خوانی و خودکشی گناه بزرگی در اسلام است، دو سه سالی بود که به این فکر می کرد تا بالاخره خودش را کشت.

روزی که خودکشی کرد جمعه بود و ما خارج از تهران بودیم. ساعت 8:30 شب که رسیدیم خانمی که در خانه ما کار می کرد گفت: آقای تختی بیش از ده بار زنگ زد. ظاهراً لحظاتی بود که گیر کرده بود و می خواست یک نفر با او صحبت کند. تا ساعت 21:30 شب به هر جایی که فکرش را می کردیم زنگ زدیم اما همه گفتند در جریان نیستند. ساعت 6:30 یا 6:30 صبح روز بعد که شنبه بود، آقایی به نام آگبرچی که در کنار هتلی که خاتچی خودکشی کرد، گل فروشی داشت و دوست مشترک ما بود، تماس گرفت و خبر را به ما گفت. وقتی رسیدم مأموران اطلاعات آنجا بودند. یک تخت در اتاقی بود که در را پشت سر خود قفل می کرد. از تختش به پایین افتاده بود و قفسه سینه اش را گرفته بود. گوشی هم روی زمین بود. سیانور و تریاک را مخلوط کرده بود و مصرف می کرد. او همچنین در دفتری نوشته بود که مرگ من به کسی ربطی ندارد.

درست است که تختی با دست خودش خودش را کشت، اما او را کشتند. عده ای از دولت با فشارهای فداکارانه و بیهوده (مثلاً رئیس ساواک او را دو بار در مجلس محترمانه نگه داشت و به او گفت که دیگر در آنجا حاضر نشو) و یک مقدار از اطرافیانش. تختی آنقدر محبوب بود که پس از زلزله بویین زهرا با سواری بر خودرو از چهارراه اسلامبول به سمت میدان بهارستان میلیون ها تومان برای کمک به زلزله زدگان جمع آوری کرد. نمی دانستم قبل از مرگش چه می خواهد به من بگوید.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادات سردبیر:

تبلیغات متنی