مستند «بوکس در حلقه ترجمه» به کارگردانی حنیف شهپرراد و تهیه کنندگی آرین عطارپور به زندگی و حرفه ذبیح الله منصوری، نویسنده و مترجم مشهور ایرانی می پردازد و تصویری چند وجهی از شخصیت، چالش ها و دستاوردهای او ارائه می کند.
به گزارش خبرآنلاین، این مستند به کارگردانی حنیف شهپرراد و تهیه کنندگی آرین عطارپور ساخته شده و با بازی رضا بهبودی در نقش منصوری و حضور امین قنبری به عنوان مصاحبه گر، سعی دارد علاوه بر بازنمایی زندگی این شخصیت ادبی، گوشه هایی از تاریخ ادبی و فرهنگی ایران را نیز روایت کند.
«مبارزه در حلقه ترجمه» که در نوزدهمین جشنواره سینما-گفتیریت به نمایش درآمد، به بررسی آثار معروف منصوری همچون «دن کیشوت»، «خداوند الموت» و «لولیتا» می پردازد، تعامل او با ادبیات جهان و تأثیر او در ترویج کتابخوانی در ایران، نگاهی عمیق و انتقادی به آفرینش و انعکاس اقتباسی از زندگی او دارد و مخاطب را به اقتباس از مرزها دعوت می کند. دستکاری
در ادامه گفت و گو با آرین عطارپور تهیه کننده این اثر را می خوانید.
چه شد که سراغ زندگی ذبیح الله منصوری و این فکر رفتید؟
من و حنیف شهپرراد ذبیح الله منصوری را می شناختیم. اما ما خوانندگان مشتاق آثار او نبودیم. برای من او یک شخصیت ادبی نامتعارف و تا حدی مطرود بود. یکی از دوستانم در حال نوشتن رمانی بود که قرار بود ذبیح الله منصوری را به عنوان کسی که زندگی خود را وقف ادبیات کرده، در آن نقش داشته باشد. جدای از آن در نوجوانی و اوایل جوانی فیلم «مثل تقلب» ساخته اورسن ولز را دیده بودم و همیشه ذبیح الله منصوری را به عنوان معادل ایرانی شخصیت اصلی آن فیلم در ذهن داشتم.
اما فکر می کنم اولین جرقه هایی که منجر به ساخت این فیلم شد زمانی شکل گرفت که استاد فرهاد ورهرام کتاب «ملاقات منصوری» را به حنیف شهپرراد کارگردان فیلم پیشنهاد داد. حنیف پس از خواندن کتاب به من پیشنهاد ساخت فیلمی بر اساس این کتاب و زندگی ذبیح الله منصوری را داد. کتاب را خواندم، توافق کردیم، تصمیم گرفتیم فیلم بسازیم و در اولین قدم به سراغ اسماعیل جمشیدی رفتیم و مصاحبه ای را با او ضبط کردیم. در یک سال و نیم آینده تحقیقات و تولید فیلم را به طور همزمان پیش خواهیم برد.
از آنجایی که شما جزو تیم تحقیقاتی بودید، چالش برانگیزترین بخش زندگی منصوری برای شما چه بود؟
یکی از چالش برانگیزترین بخش ها، یافتن نمونه هایی از کتاب های خود منصوری برای دفاع یا انتقاد از او بود. در نهایت به چند اثر رسیدیم که هر کدام نمایانگر جنبه خاصی از شیوه کار او بود: «دن کیشوت»، «خداوند الموت» و «لولیتا». چالش بزرگ دیگر ما فیلمبرداری صحنه های بازسازی در ساختمان متروکه مجله «خندانی ها» بود. با حضور رضا بهبودی، امین قنبری بازیگر نقش آقای اسماعیل جمشیدی و خود آقای جمشیدی. زمان رو به اتمام بود و ما نمی توانستیم همه این موارد را همزمان با هم هماهنگ کنیم تا اینکه توانستیم صحنه های بازسازی را حدود دو روز قبل از جنگ 12 روزه فیلمبرداری کنیم.
نگاه شخصی شما به ذبیح الله منصوری چیست؟ فردی که در ایران به کتابخوانی کمک کرده یا جاعل؟
نظر شخصی من زیاد مهم نیست. بیشتر از دیگران به من آسیب می زند. اما به نظر من پرسیدن این سوال با “یا” ممکن است مخاطب و سوال شونده را گمراه کند. او هم به کتابخوانی در ایران کمک کرده است و هم به عقیده بسیاری از جمله خود من، به ویژه با معیارهای اخلاقی معاصر در زمینه امانتداری ادبی، جاعل بوده است.
مهم این است که بتوان واقعیت های زندگی او را از هم جدا کرد و با در نظر گرفتن این واقعیت که او شخصیتی چند وجهی بود، در موارد مختلف درباره او قضاوت کرد. کاری که ما در فیلم انجام دادیم. در فیلم هیچ یک از طرفداران و منتقدان منصوری واقعیتی را ارائه نمی کنند که طرف مقابل آن را رد می کند. همه می دانند که او متن را دستکاری کرده است و همه می دانند که او مردم را به کتابخوانی واداشت. تفاوت منتقدان و طرفداران در این است که هر کدام بخشی از واقعیت را مهم تر و برجسته تر می دانند.
ممکن است عدهای ما را متهم کنند که در این موضوع بیش از حد بیطرف هستیم، برخی دیگر ممکن است گلایه کنند که ما بیش از حد طرف منصوری را گرفتهایم یا چرا اینقدر به منصوری حمله کردهایم؟ اینکه در مستند نظرات متفاوتی درباره او منعکس کرده ایم به معنای عدم فعالیت ما نیست. در نیمه اول فیلم نقدهای معقولی به کار آقای منصوری وارد می شود، در نیمه دوم بیشتر به پیشینه زندگی و دوران سخت کار ایشان اشاره می شود.
ممکن است برخی بگویند شما در نیمه دوم فیلم منصوری را تطهیر کرده اید که اتفاقاً از نظر احساسی هم پربارتر است. نمی دانم تطهیر کلمه درستی است یا نه. اما به نظر من یکی از رسالت های سینما و هر مدیوم قصه گویی دقیقاً این است که بفهمیم اگر شخصیتی مرتکب گناه یا اشتباهی شود در چه شرایطی؟ تحت چه فشاری بود؟ یا اصلاً شاید از یک منظر خیلی خاص به کارش نگاه می کرد.
نکته اینجاست که نباید از یک فیلم انتظار پاسخ تک کلمه ای داشت. برای همه، از جمله من، دستهبندی سریع و برچسبگذاری کارها را آسانتر میکند. من اسمش را قضاوت فست فود می گذارم. اما این فیلم دعوتی است برای تفکر بیشتر در مورد قضاوت.
شما سعی کردید تمام نگاه ها را در مستند داشته باشید. مثلا شما با مسعود بهنود مصاحبه کردید. هماهنگی با او در لندن مشکلی نداشت؟
در ابتدا چون آقای بهنود ما را درست نمی شناخت و حق داشتند به کسی که نمی شناسند سریع پاسخ ندهند، کار کمی کند بود. اما با کمک و وساطت سیروس علینژاد امکان ضبط این مصاحبه در لندن فراهم شد. در آنجا یک فیلمبردار پیدا کردیم که با درک شرایط پروژه به کمک ما شتافت و این مصاحبه را مطابق با سبک بصری مصاحبه های سینمایی دیگر ضبط کرد. حنیف در تمام مدت مصاحبه با تصویربردار همراه بود و سوالاتی از آقای بهنود پرسید.
آیا از سازمان یا شخص خاصی سفارش ساخت این مستند را دریافت کرده اید؟
نه همانطور که توضیح دادم، هیچ سفارشی وجود نداشت. اما پس از تهیه طرح چند صفحه ای و ضبط مصاحبه با آقای اسماعیل جمشیدی، کل بسته را به مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و انیمیشن ارائه کردم و آنها با موافقت با تولید این اثر، روند تولید را روانتر کردند.
چه شد که رضا بهبودی را برای بازی در نقش آقای منصوری انتخاب کردید؟
در سریال «شبکه زنان مخفی» نقش شخصیت های مختلف تاریخ معاصر ایران را ایفا کردند. هر کدام در چند دقیقه یکی از آنها ذبیح الله منصوری بود. صحنه مربوطه را دیده بودم. به نظر من قیافه آقای بهبودی با منصوری همخوانی ندارد. من آن را به کارگردان پیشنهاد دادم و هر دو مشتاقانه رفتیم تا راهی برای ارتباط با او پیدا کنیم.
حضور اسماعیل جمشیدی به عنوان تنها مصاحبه کننده با آقای منصوری چقدر کمک کننده بود؟
فوق العاده مفید بود. ساخت این فیلم را مدیون کتاب «ملاقات ذبیح الله منصوری» هستیم. از هوش او بود که در آن سال به فکر انجام چنین مصاحبه ای با آقای منصوری افتاد. زمان می گذرد و شخصیت های برجسته از دنیا می روند و رازهایشان با آنها دفن می شود. اسنادی مانند مصاحبه مکتوب یا تاریخ شفاهی وجود دارد که به ما کمک می کند تا با مراجعه به آنها به بازخوانی زندگی و چرخه زندگی آنها برسیم. «بوکس در رینگ ترجمه» فقط داستان ذبیح الله منصوری نیست. پرتره ای است در پس زمینه یک دوره تاریخی مهم از سرزمین ما.





