بعد از چند قسمت ، سریال “ابان” بیشتر شبیه یک کمدی ناخواسته است تا یک درام جدی. از روابط غیر منطقی و اغراق آمیز شخصیت ها به موقعیت هایی که از طنز طنز وام گرفته شده اند.
مشکل اصلی این سریال به فیلمنامه برمی گردد ، که به جای ساختن روایتی منسجم و باورنکردنی ، با انتخاب های عجیب و غیر منطقی ، این سریال از بین می رود.
ضعف روابط علی و معلول ، دیالوگ های بدون حقوق و شرایط بیش از حد ، باعث می شود که این سریال همچنان در کنار مخاطب بماند.
این معجون صمیمانه از ابتدا با ادعای یک درام پیچیده و مدرن معرفی شد ، اما لحن و اجرای آن در عمل به چیزی در غیر قابل توجهی ، حتی مسخره کشیده شد. به عنوان مثال ، هنگامی که Fariborz (شهاب حسینی) پیشنهاد می کند در ماه نوامبر از همسر خود طلاق بگیرد ، به نظر می رسد این وضعیت بیشتر شبیه یک وضعیت عجیب است ، نه یک اوج چشمگیر ، به دلیل عدم وجود پشتوانه منطقی ، به کمک به این حادثه کمک نمی کند.
روابط بین شخصیت ها ، به ویژه مثلث ابان ، امیر و فاریبورز ، گاهی اوقات از منطق روزمره دور می شود که گویی در دنیای خیالی اتفاق می افتد و به جای عمق چشمگیر ، یک کشور کارتونی ایجاد می کند ، به عنوان مثال ، چرا یک سرمایه گذار حرفه ای به جای استفاده از وسایل مالی یا تهدیدات قانونی مانند تهدیدهای شخصی یا قانونی.
آیا در برابر چنین پیشنهادی بسیار شکننده و منفعل به نظر می رسد؟ امیر ، که آبدار لعنتی را پذیرفته است ، به راحتی با آن برخورد کرده است که گویی او مجبور است بهترین خدمات خدمات را به او بدهد ، فراموش کرده است که وارد این حرفه شود و چگونه یک مدرس زبان نوجوانان باشد ، و اکنون می بینم که نگرانی او فقط تمیز کردن و خدمت به کارفرمای مناسب است.
بحث برانگیزترین قصه گویی سریال ؛ این پیشنهاد عجیب Fariborz برای طلاق از همسرش برای حل مشکل مالی و فرار از زندان است. این پیچ و تاب ، که در قسمت های اولیه مطرح شده است ، به عنوان یک نقطه عطف چشمگیر برای شکل دادن به درگیری اصلی داستان طراحی شده است. اما انگیزه Fariborz برای این پیشنهاد تاکنون قابل باور نیست ، آیا این هدف کنترل بیشتر در ماه نوامبر است ، آیا این علاقه شخصی است یا فقط یک مالی؟ به جای ایجاد تعلیق ، این ابهام گاهی احساس غیر منطقی بودن را به مخاطب منتقل می کند.
به طرز چشمگیری ، این چرخش می توانست با پیشینه بهتر مؤثرتر باشد ، اما در اجرای آن ، برای شوکه کردن مخاطب از آنکه داستان را عمیق تر کند ، طراحی شده است. یکی دیگر از چرخش های داستانی ، واکنش های عجیب و گاه غیرقابل پیش بینی خانواده Aban به موقعیت وی است. به عنوان مثال ، هنگامی که او برای محافظت از خانواده خود به زندان می رود ، امیر مسیری غم انگیز را طی می کند که دقیقاً به همان خواسته های Fariborz است. این چرخش ، که قرار است نشان دهنده فروپاشی تدریجی زندگی خانوادگی باشد ، گاهی اوقات توسط یک زوج نخبه بیش از حد تحصیل می شود.
به عنوان مثال ، این که امیر به راحتی در دام Fariborz قرار می گیرد یا تصمیم می گیرد که با شخصیت اصلی او ناسازگار باشد ، این پیچ و تاب ها گاهی اوقات به جای تعمیق داستان ، احساس اغراق و سردرگمی را ایجاد می کنند. امیر متهم به قتل در موقعیتی و ساختگی است ، او حتی برای کشتن پلیس به ذهنش نمی آید. او به راحتی بدن را در موقعیتی ساخته شده دفن می کند ، اما او را به یاد خواهد آورد ، و تیم Gangar Fariborz و قتل توسط نویسنده فراموش می شود. همچنین ، وکیل و داستان داستان از بین می رود و فقط اعتقادات امیر و ابان در محیط کار آشکار می شود.
به نظر می رسد که این چرخش ها برای پر کردن خلاء یا نگه داشتن مخاطب اضافه می شوند ، نه برای پیشبرد یک داستان منسجم. در استفاده از پیچ و تاب های داستانی ، این سریال بدون توجه به توجه کافی به انسجام یا اعتقاد ، بیش از حد به شگفتی های اغراق آمیز و لحظه ای رسیده است. همانطور که شما از یک فیلم خارجی ایده می گیرید و فقط روابط ایرانی را ایجاد می کنید ، سازنده سریال نمی تواند موفق شود. پیشنهاد غیرمعمول ، بحران مالی و تمرکز بر درگیری های عاطفی و اخلاقی شباهت های اصلی و ساختاری نوامبر با “وثیقه” آدریان لین است.