فلسفۀ «ارباب حلقه‌ها» و داستان افلاطونی «حلقه گوگس»

در رمان معروف «ارباب حلقه ها» چیزی به نام حلقه قدرت وجود دارد که می تواند بر روان افراد تأثیر بگذارد و آنها را به سمت فساد و ظلم سوق دهد. اما فرودو بگینز کسی است که بالاخره می تواند در مقابل این نیروی منحرف بایستد و حلقه را نابود کند. جالب است بدانید که این داستان، هم از نظر مضمون اصلی و هم از نظر نتیجه، شباهت زیادی به یکی از داستان هایی دارد که افلاطون، فیلسوف یونان باستان، در یکی از رساله های خود مطرح کرده است.

به گزارش فرادید، گفته می شود نویسنده رمان ارباب حلقه ها از این داستان افلاطونی بی اطلاع بوده است. با این حال، شباهت جالب و غیرقابل انکاری بین این دو داستان وجود دارد. اما داستان افلاطون چیست و چه هدفی دارد؟

یکی از مشهورترین بحث‌ها درباره «عدالت» در تاریخ فلسفه در فصل دوم «جمهوری» افلاطون مطرح شده است. در این متن شاهد گفتگوی شخصیت های سقراط و گلاکون هستیم.

گلاکون مدعی است که هیچ دلیل ذاتی برای «عادل بودن» وجود ندارد، بلکه تنها دلیل عادل بودن، اجتناب از پیامدهایی مانند «مجازات» است. به عبارت دیگر، گلاکون یک دیدگاه انسان‌شناختی بنیادین دارد که بر اساس آن انسان‌ها بر اساس نیازها و خواسته‌های خود عمل می‌کنند و اگر خلاف آن عمل می‌کنند، تنها به دلیل ترس از مجازات است و نه به خاطر «خود». عدالت.» اما جالب ترین جنبه بیانیه گلاکون، داستانی است که او برای توجیه دیدگاه خود بیان می کند.

داستان حلقه گوگوس

شخصیت اصلی این داستان مردی به نام گوگس است. یک چوپان جوان اهل لیدیا. یک روز که گوگس از گله خود نگهداری می کرد، ناگهان طوفانی رخ داد. در همین حال، نزدیک جایی که گوگس حضور داشت، زمین جابجا شد و شکافی در آن باز شد. گوگس به داخل شکاف رفت و تابوتی با جسدی کهنه در آن پیدا کرد. انگشتری روی انگشت جسد بود. گوگس حلقه را گرفت و از شکاف بیرون آمد.

مدتی بعد، وقتی گوگس در جمع چوپانان دیگر نشسته بود و با حلقه خود بازی می کرد، متوجه شد که وقتی حلقه را روی انگشت خود می چرخاند، نامرئی می شود و چوپانان دیگر او را نمی بینند. او آزمایش را تکرار کرد و هر بار همین اتفاق افتاد.

هنگامی که گوگس متوجه شد که این توانایی را به دست آورده است که نامرئی شود، نقشه ای برای نفوذ به کاخ پادشاه کشید. او با ورود به قصر و با استفاده از قدرت جادویی حلقه، ملکه را فریب داد و با همدستی او علیه شاه توطئه کرد تا او را بکشد و جای او را بگیرد.

نتیجه گیری داستان؛ اخلاق “قراردادی”.

گلاوکون پس از بیان این داستان ادعا می کند که اگر مردی همان قدرت را داشته باشد و مانند گوگس بتواند به سراغ هر زنی برود و هر ثروتی را بدون ترس از عواقب به دست آورد، دست به چنین کارهایی خواهد زد و به همین دلیل به عدالت توجهی نخواهد کرد. عدالت داشته است

بنابراین، به گفته گلاکن، تنها دلیل پایبندی ما به عدالت و عدالت این نیست که عدالت را واقعاً خوب می دانیم، بلکه به این دلیل است که از مجازات و گرفتار شدن می ترسیم. پس آنچه واقعاً بد است از نظر ما ظلم و ظلم نیست بلکه مجازات است.

دیدگاهی که افلاطون در این رساله از زبان گلاکون مطرح می کند، شالوده رویکرد «قراردادی» به مفهوم عدالت است; نگرشی که در طول تاریخ فلسفه توسط فیلسوفانی چون هابز و دیگران مطرح شد. بر اساس این دیدگاه، ما اساساً خودخواه و بداخلاق هستیم و اگر اخلاقی عمل می کنیم، به این دلیل نیست که عمل اخلاقی مطابق فطرت ماست، بلکه به این دلیل است که چاره دیگری نداریم.

دیدگاه افلاطونی-سقراطی

اما افلاطون در پاسخ به دیدگاه مرسوم گلاوکون، دیدگاه دیگری از ماهیت و عدالت انسان را از زبان سقراط مطرح می کند. این دیدگاهی است که خود افلاطون واقعاً به آن اعتقاد دارد.

بر اساس این دیدگاه، حقیقت وجود انسان در روح انسانی او نهفته است نه در جسمانیت و تمایلات جسمانی او. بنابراین، بزرگترین آسیب و ضرری که ممکن است به انسان وارد شود این است که روح او (یعنی بزرگترین سرمایه و اساس وجودش) فاسد شود، نه مثلاً مجازات بدنی. بر این اساس، از آنجا که اولین اثر ظلم و ستم، فساد روح ظالم است، هرگز نمی توان گفت ظلم مطابق فطرت انسان است.

بر اساس دیدگاه افلاطون، هرگز چنین نیست که اگر کسی انگشتر گوگوس را دارد، باید مرتکب جرم شود. بله، ممکن است بسیاری دست به چنین اعمالی بزنند، اما کسانی که به اعتدال و پاکی روح خود اهمیت می دهند و می خواهند عقل خود را بر امیال خود مسلط کنند، بدانند که انجام این کارها قبل از آسیب رساندن به دیگران، آنها را دچار سردرگمی، افراط و تفریط می کند. ، اضطراب و هوس های سیری ناپذیر و آزاردهنده که در نتیجه برهم زدن تعادل قوای روح است.

به عبارت دیگر، به عقیده افلاطون، گرچه حلقه گوگوس می تواند فرد را از رنج تنبیه بدنی رها کند، اما هرگز نمی تواند «سعادت» واقعی را که حاصل آرامش و اعتدال روحی و روانی است به ارمغان آورد. بنابراین اصولاً فطرت انسان متمایل و سازگار با عمل عادلانه است و ذاتاً از شقاوت دوری می کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *