تونی سوپرانو
بر اساس بهترین گزارش ها، حالات صورت و زبان بدن تونی سوپرانو به گونه ای است که به طور پیش فرض انگار با یک کمدین، چاق و چاق و گاهی گیج و سرگردان روبرو هستیم، اما او کاری به بهت ندارد و شیطانی ترین تصمیم ها را می گیرد. همیشه انگار در ناخودآگاهش. او هیولایی را که به درون او نفوذ کرده بود از دست نداد.
او دو بار مادرش را دارد، یک بار یک نفر در خانه زندگی می کند و بعد در یک خانه سالمندان، یک بار مادری که در ناخودآگاه او زندگی می کند. تونی در اوج رندی شیطان است و در عین حال تمام دنیا را برای خانواده اش می خواهد، او هم خانواده دوست است و هم شرور، برای دوستانش می میرد اما گاهی بی رحم تر از او نیست، او یک ترکیبی عجیب از نوع دوستی و خشونت، اما همچنین بسیار مهربان است. همچنین بسیار بی رحمانه است، تونی اوج تناقض در شخصیت پردازی است، اوج فیلمنامه، اوج بازی، اوج یک شرور دوست داشتنی است.
جوکر
در همه فیلم ها نقش های منفی عموماً محبوب نیستند، اما سه گانه جوکر نولان آنقدر محبوب بود که دوستداران بتمن به نوعی می خواستند بتمن در برابر جوکر شکست بخورد و قهرمان داستان برنده نشود. هیث لجر به نوعی روح خود را فدای درخشش جوکر کرد و سال ها این شخصیت را جاودانه کرد.
بازی لجر به طور گسترده توسط منتقدان و تماشاگران مورد تحسین قرار گرفت و از آن زمان استانداردهای جدیدی را برای نمایش شخصیت های شرور کتاب های مصور تعیین کرده است. او یکی از بازیگرانی است که پس از مرگ دراماتیکش به حق برنده اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد.
ویلانل
شخصیت اصلی سریال Killing Eve از دیگر شخصیت های منفی دوست داشتنی است. ویلانل دختر جوان و زیبایی است که از مافوق خود دستور می گیرد و مردم را به حرفه ای ترین شکل ممکن می کشد. او هر بار از روشی جدید و خاص برای کشتن استفاده می کند و هوش او حتی پلیس آمریکا را به هیجان می آورد.
او زیبا و باهوش است، اما تنها دلیلی که او را در این سریال محبوب می کند، تیزهوشی و زیبایی او نیست. گذشته این شخصیت در قسمت هایی از سریال Killing Eve مرور می شود و این گذشته سخت، خانواده نه چندان خوب و ترس ها و وحشت هایی که از کودکی تجربه کرده است، بیننده را متوجه دلیل مشکلات روحی ویلنل می کند. او یک بیمار روانی است و همین اختلالات روانی باعث شده این دختر باهوش به یک قاتل ماهر تبدیل شود.
تامی شلبی
گانگستر شماره یک بیرمنگام کاریزماتیک و جذاب است. داستان شلبی ها با بیرمنگام حول محور توماس می چرخد. مردی که هنوز آثار جنگ جهانی اول را با خود می برد و با تلاش مواد افیونی به خواب می رود. شلبی ها کولی هایی هستند که در انگلستان زندگی می کنند و تامی رهبر ملی گرای این گروه است که با تصمیمات هوشمندانه خود در بیرمنگام سلطنت می کند.
گانگستر اصلی شهر دردهایی را تحمل می کند که هیچ یک از اعضای خانواده تحمل آن را ندارند. او به راه خود وفادار می ماند و در این وفاداری در برابر هر مانعی می ایستد و تاوان این ایستادگی را می دهد، اما توماس آدمی نیست که به راحتی جا بیفتد.
تیلنگ
پاندای کونگ فو کار یکی از محبوب ترین انیمیشن های دنیاست که بدون شک تنها مخاطب خردسال نیست. اولین باری که این انیمیشن را دیدم مثل هر مخاطب دیگری با شخصیت منفی داستان یعنی تیلنگ دشمنی کردم اما بعداً متوجه شدم که او از یک یاغی سنگدل بیشتر مظلوم است!
تصور کنید که تمام زندگی خود را صرف یک هدف کرده اید و در نهایت، یک پاندا غول پیکر که با یک لاک پشت پیر اشتباه گرفته می شود، آن رویا را کاملاً تصادفی (یا سرنوشت) از شما می دزدد. معلوم است که برای این همه دنیا را به آتش می کشی! حالا بعد از سال ها، می توانم فکر کنم که تیلانگ، مانند همه شخصیت های منفی، دچار قضاوت زودهنگام شد که نمی توان آن را نادیده گرفت.
ثانوس
تانوس از الهه مرگ یونانی که در سیاره ای به نام تیتان متولد شد الهام گرفت. او یک ضد قهرمان پیچیده با اخلاقیات تحریف شده است. تانوس معتقد است که با از بین بردن نیمی از جمعیت جهان، می تواند تعادل را به جهان بازگرداند و از نابودی منابع جلوگیری کند.
بر خلاف شرورهای معمولی، تانوس آرام، فلسفی و احساساتی است، به خصوص در رابطه با دختر خوانده اش، گامورا. قدرت فوق العاده او، به خصوص پس از به دست آوردن تمام سنگ های ابدیت، او را به یکی از قوی ترین دشمنان در دنیای سینمایی مارول تبدیل کرده است. بازی جاش برولین نیز به این شخصیت عمق بخشید و ثانوس را به شخصیتی ترسناک و در عین حال قابل درک تبدیل کرد که قهرمانان را نه تنها از نظر فیزیکی بلکه از نظر ایدئولوژیک نیز به چالش می کشد.
منبع: بهترین ها
