از لاک قرمز تا پیراهن قرمز! جسارت نوجوانان در سینمای ایران

در عصر حاضر، وقتی خانواده ها را مطالعه می کنید و روابط بین والدین و فرزندان را درک می کنید، متوجه می شوید که در نهایت این بچه ها هستند که صحبت می کنند. این نکته ای است که والدین باید بدانند. اما نباید از نوجوانان امروزی انتظار داشت که قدر زحمات علی را در بچه های آسمان بدانند، حجاب و حیا را زیر درختان زیتون داشته باشند و یا حتی عاشقانه آرش و نازنین را در رویای خیس زندگی کنند.

به گزارش ایرنا، نوجوان امروزی سرکشی و شجاعت متفاوتی را تجربه کرده است که سینما در دهه گذشته به آن ضریب داده و عرصه ظهور و بروز را نیز به آن بخشیده است.

میل برای نوجوانان عیب نیست

دهه 90 با رویاهای نوجوانی شروع شد. به نظر می رسد همه چیز برای علی شادمان، بازیگری که با میم مادری به سینما معرفی شده بود، مهیا بود تا در فیلمی که به یکی از مهم ترین مسائل سال های نوجوانی می پرداخت، نقش یک نوجوان را بازی کند. «رویای سینما» نقطه شروع خوبی است. نوجوانی که آسیب های جنگ و سال های اصلاحات را ندیده و حالا به گونه ای دیگر با عناصر دنیای مدرن روبرو می شود.

رویای سینما همانطور که از نامش پیداست فیلمی درباره سینماست. در مورد رویایی که ایجاد می کند و لحظات زندگی یک فرد که شامل آن می شود; اما آنچه این فیلم را متمایز می کند نگاه به سینما از منظر نوجوانی جسور و تخیلی است که می خواهد بازیگر شود.

شادمان در این فیلم جسورانه نقش نوجوانی را بازی می کند که نه سرکش، بلکه محترمانه در مقابل مخالفت خانواده اش می ایستد، برای میل خود به بازیگری مبارزه می کند و در نهایت در میان دوراهی سینما و سینما، دومی را انتخاب می کند. خانواده

رویای سینما نقطه شروع خوبی برای به تصویر کشیدن نوجوانان ابتدای دهه 90 در سینما است. نوجوانی که آسیب های جنگ و سال ها اصلاحات را ندیده و حالا به گونه ای دیگر با عناصر دنیای مدرن روبرو می شود.

به ما و دوستی هایمان رحم کن

درست یک سال بعد شور و تخیل رویای سینما جای خود را به رئالیسم تلخ تنهایی می دهد و زندگی نوجوانان در سینما بوی جنگ و باروت می دهد. تناهی تنها سرآغاز راهی است که در چند سال اخیر در سینمای جوان‌محور ایران دیده‌ایم. فیلمی که مملو از نوجوانان شهید و قهرمانان شهادت طلب است، اما این فیلم به آنها توجهی نمی کند، نه خود و نه تماشاگر را گول می زند و روی زمین راه می رود.

اولین اثر احسان عبدی پور، دنیای معصومانه دو نوجوان را به تصویر می‌کشد که همزبان نیستند، اما با هم دوست هستند و از دنیای خشن بزرگسالان چیزی نمی‌دانند، معنای کمونیست را نمی‌دانند و رابطه‌ای را که قرار است می‌دانند. جدا کردن آنها چیزی نیست که مانع دوستی آنها شود.

عبدی پور با انتخاب جغرافیای جنوب که زندگی خودش از آن سرچشمه می گیرد، با یادآوری آثاری مانند دونده و باشو غریبه کوچ، مخاطب را به سال هایی برمی گرداند که چهره نوجوان بهتر از حالا کار می کرد. موضوع مهمی مانند فعالیت نیروگاه ها. قدرت هسته ای ایران و مخالفت روس ها و از نگاه یک پسر نوجوان بدون تکیه بر کلیشه ها جمله «ای مردم! خدا به شما و ما و دوستی هایمان بیامرزد» را فریاد می زند.

طرد اجتماعی در دومین اثر هومان سیدی

در بررسی تصویری که سینما از نوجوانان ارائه می کند، به سیزده می رسیم. فیلمی که نامش هم سن شخصیت اصلی را بازگو می کند و کل داستان حول محور مواجه شدن شخصیت او با دوستان جنایتکارش می چرخد. هومن سیدی در ادامه آفریقا دنیای سیاهی را ارائه می دهد که منتظر شخصیت های اثرش است. سیدی در «سیزده» مخاطب سرکشی را که هیجان دوست دارد همراه می کند. نوجوانی که گاهی از مغازه چیزی می دزدد

در سیزده برخلاف دو فیلم قبلی نه خبری از رویا و خانه حیاط دار است و نه اساساً مفهومی تحت عنوان خانواده تعریف شده است. سیدی به جای هر محیط محلی دیگری به شهرک اکباتان می رود و داستان زندگی یکی از آپارتمان نشینان این شهر را روایت می کند.

سیدی در این فیلم تماشاگران سرکشی را که هیجان دوست دارند با خود همراه می کند. نوجوانی که گاهی می خواهد چیزی از مغازه بدزدد، با دوستانش به جایی برود یا به گروهی بپیوندد تا او را از نامهربانی والدینش دور کند. در نهایت آنچه اتفاق می افتد طرد اجتماعی است. مشکلی که برای نوجوانی با هویت نابسامان قابل پیش بینی است.

لاک قرمز، فراری و درساژ; جستجوی هویت زن در دوران مدرن

تا پیش از این، شخصیت های اصلی همه فیلم ها پسران نوجوان بودند و مشکلات دختران وارد فیلم های این دهه نشد. اگرچه فیلم دختران در سال 1367 در این عرصه حرف اول را زد و زندگی سه دختر دبیرستانی را به تصویر کشید که هر کدام به خودکشی دست یافتند، اما در ابتدای دهه 90 دختران نوجوان با همه مشکلاتشان جایی در سینما نداشتند. وجه مشترک «لاک قرمز» و «فراری» چهارچوب نداشتن خانواده است که در یک فیلم منجر به پناه دادن نوجوانی به فضای مجازی شد و در فیلم دیگر او را به فردی جسورتر تبدیل کرد که سعی می کند حضانت را به عهده بگیرد. برادر و خواهرش

Red Lacquer و Ferrari هر دو به زندگی دختران نوجوان در سال 1994 و در همان زمان پرداختند، اما از دو منظر متفاوت. فراری دختری روستایی را به تصویر می کشد که در جستجوی هویت به قلب شهر می رود و البته از همان فرمول قدیمی استفاده می کند. یک دختر روستایی ساده روبه روی گرگ هایی در لباس میش که در شهرها زندگی می کنند.

در این فیلم نوجوانی را می بینیم که از تصاویر قبلی فاصله گرفته است، حالا دیگر رویا دیدن برای او نوعی سینما و بازیگری نیست. بلکه همه چیز از طریق تلفن همراه به او منتقل می شود و روی او تاثیر می گذارد.

لاک قرمز ظاهر متفاوتی دارد. اگرچه این فیلم نیز فرمول یک دختر نوجوان تنها در معرض آزار و اذیت را دارد، اما ویژگی مشترک هر دو فیلم چارچوب نداشتن خانواده است. خانواده های از هم پاشیده البته در یک فیلم منجر به فرار این نوجوان و پناه بردن به برندها و فضای مجازی شد و در فیلمی دیگر از دختر نوجوان دختری جسورتر ساخته شد که در غیاب مادر و مرگ پدرش. ، سعی می کند حضانت برادر و خواهرش را با وجود سن آنها به عهده بگیرد. به عهده بگیرید.

به نوعی جستجوی هویت برای این دو دختر به طرق مختلف در جریان است و خط اصلی هر دو را تشکیل داده است.

بار را از دوش خانواده خود بردارید

مردان عاقل در بیست و یک روز آینده به حل مسائل خانوادگی توسط یک نوجوان برمی گردند. رویه ای رایج در این نوع سینما که وارنیش قرمز نیز آن را به گونه ای دیگر تکرار کرد. در این فیلم خلاقیت نوجوانان برای حل مشکلات یکی پس از دیگری گره ها را باز می کند تا شخصیت اصلی با بازی مهدی قربانی پول جمع آوری کند تا داروی مادرش را بخرد.

مرگ پدر در فیلم هایی که شخصیت اصلی آن یک پسر است، داستانی را خلق می کند تا نوجوان داستان در نقش یک مرد خانواده، حل مشکلات و غلبه بر آنها را بیاموزد. چیزی که این فیلم را متمایز می کند، بازیگوشی هایی است که کارگردان برای همراهی با مخاطب نوجوان خود در داستان گنجانده است، مانند گرفتن قطار با دست که در عین خیال پردازی به نمادی در زندگی شخصیت اصلی تبدیل می شود. سعی می کند از هر طریقی از قطار مشکلات دوری کند. در زندگی او و خانواده اش متوقف شود.

در پایان این دهه، مجیدی که تسلط خوبی بر دنیای نوجوانان داشت، در این دهه به سراغ کودکان کار رفت، فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای با محوریت زندگی یک شخصیت مذهبی، مذهبی یا ورزشی تولید شد. آنها کار را روی سال های نوجوانی شخصیت اصلی متمرکز کردند و آن را جسورتر کردند. اگرچه مجید مجیدی در فیلم محمد رسول الله بر دوران نوجوانی حضرت محمد (ص) تاکید داشت، اما بهرام توکلی در تختی و مرتضی عباس میرزایی در بیرو بیشتر به دوران نوجوانی شخصیت هایشان پرداختند.

غلامرضا تختی نوجوانی کم حرف و با تقوا اما پرتلاش بود که توکلی در به تصویر کشیدن این دوران از زندگی خود به خوبی از پسش برآمد. علیرضا بیرانوند هم جسورتر بود و مثل شادمان در رویای سینما، فانتزی هایی داشت که به واقعیت تبدیل می کرد و در این بین خانواده اش را فراموش نمی کرد.

غروب «خورشید» در آسمان زندگی کودکان کار

مجیدی در پایان این دهه که از آثار قبلی خود به خوبی بر دنیای نوجوانان تسلط داشت، به سراغ کودکان کار رفت تا تلخ ترین شکل رئالیسم دنیای آنها را به تصویر بکشد. تا به حال اگر جنایت شوخی و بازیگوشی بود، حالا رنگ واقعی تری به خود گرفته و برای بقا انجام می شد. این وحشیگری در خورشید خودش را نشان داد و تصویر نوجوانان سینما را در پایان این دهه تکمیل کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادات سردبیر:

تبلیغات متنی