تناقض در زبان و ادب پارسی!

محمد ماکویی; دوستی دارید که قصد ازدواج دارد. برای اینکه به او نشان دهید که تأخیر جایز نیست، از «لای یحیت الاستخاره فی عمل خیر» کمک می گیرید!

دوستی دارید که عجله دارد هر چه زودتر از جایش بلند شود. برای اینکه او را ترغیب کنید تا کمی عاقلانه فکر کند و تصمیم سنجیده تری بگیرد، «عجله شیطنت است»، «پارچه را دو بار اندازه بگیرید و یک بار بردارید» و «قبل از ازدواج تا جایی که می توانید چشم و گوش خود را باز کنید. پس از ازدواج تا زمانی که می توانید آنها را ببندید” ما استفاده می کنیم.

دوستت فریب ظواهر را خورد و زن نامناسبی گرفت. شما به او، منبع خود، می گویید که نمی دانستید “هر دور یک مهره نیست”

دوستت فریب ظواهر را خورد، اما زن خوبی گرفت. شما می گویید از اول هم مشخص بود که «رنگ صورت از درون حرف می زند»

خانواده دور دست به کار شدند و به مشکل خوردند. برای اینکه در ابتدای کار احساس کند از این مسائل وجود دارد، از عبارات «شاهنامه اخرش کوش» و «پاییز جوجه می شمارند» کمک می گیرید!

اگر فامیل دور در هنگام شمردن جوجه ها متوجه کمبود شد، زیاد حساب نمی کنید و می گویید: مگر نمی دانستید که «سالی که سپری نشده در بهارش پیدا می شود!»

یکی از اعضای خانواده می خواهد کارهای خوبی انجام دهد، اما پول زیادی برای انجام این کار ندارد. شما می گویید غمگین نباشد که «قطره قطره جمع می شود و مانند دریا می شود».

10 سال است که یکی از اعضای خانواده این پول را برای ساخت بیمارستان خرج کرده است، اما بیمارستان نیمی از آن ساخته نشده است. شما می گویید از اول مشخص بود که «گل بهار نمی آید!

برای اینکه به کسی بگویید که برای موفقیت باید فعال باشد، از «به پیش بروید، خدا خیرتان دهد» استفاده کنید. اما اگر بخواهید نقش شانس را در زندگی مردم در نظر بگیرید، می گویید: “مهمترین چیز این است که خوش شانس باشید، ندانید چه کار کنید، اگر خوب نباشد همه بازنده هستند.”

یک سوء تفاهم جزئی بین دو دوست وجود دارد. به یکی از آنها می گویید، چون هر دو طرف قول “قطع عشق را چنان که زنده ای بشکست، پشیمان شدی و گره زدی” جدی گرفته اند.

دو دوست شما کمی با هم کدورت کرده اند و اصلا دوست ندارید بین آنها صلح و آشتی برقرار شود. هر دو را به یاد خواهید آورد: «کبوترها دل ندارند بنشینند، ما از لبه بام پریدیم که از آن پریدیم».

بین این دو دوست سردرگمی زیادی وجود دارد و می خواهید با هم آشتی کنند. می گویید: «خون را با خون نمی شویند، خون را با آب می شویند».

یک سوء تفاهم جدی بین دو دوست شما وجود دارد و شما نمی خواهید دعوا راه بیندازید. می گویید: «حجر ثواب سنگ انداز است».

البته خیلی بیشتر هم میشه گفت اما برای یک پایان خوب بدم نمیاد به یک تجربه شخصی و خانوادگی اشاره کنم.

از دوران نوجوانی تا حد امکان در مراسم ختم و سه هفتم و چهل سالگی شرکت می کردیم. اما مادر فقط از یک روش برای تشویق ما به حضور استفاده نکرد.

گاهی با گفتن «همه می آیند. بد بود اگر ما نبودیم» به کار خود ادامه می دادند و گاهی با گفتن «کسی نیست. خیلی بد بود اگر ما نبودیم» حضور ما را کاملاً ضروری اعلام می کردند. اونجا هم!”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادات سردبیر:

تبلیغات متنی