اعتماد نوشت: لی میلر عکاس و روزنامه نگاری است که وقایع جنگ جهانی دوم را به تصویر می کشد. او از میزان تخریب روحی و روانی ناامید است. میزانسن و دکوپاژ تصاویرش در حد توانش. خودش این کار را می کند.
ممکن است در برخی از لحظات و سکانس ها فیلم با روند داستان روایی همخوانی نداشته باشد و منشعب شود. اما وجود عکاسی که شاید نمونه های نادری از تصاویر آن جنگ ویرانگر را به ثبت رسانده باشد. بالمال به بی وزنی در قسمت های دیگر فیلم جان می دهد.
از سوی دیگر، اگر با نگاه امروزی به فیلم نگاه شود. می توانید با این اثر کارگردان اولین فیلمش همذات پنداری بیشتری داشته باشید. میزان سیگاری که لی در این فیلم می کشد [..]همه چیز برای کاهش دردی است که روح این عکاس آمریکایی را می آزارد. فیلم ویژگی های داستانی مهمی ندارد. اتفاقی که در طرح های مستند می افتد. توالی نان بیات و سفت شده؛ فرار دختری که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و از غریبه ها می ترسد. تمام انگیزه های چنین جنگ هایی می تواند ویرانگر باشد. اما چه تفاوتی با فیلم های دیگر از این دست دارد؟ چرا این فیلم فاقد باورپذیری نمونه های موجود است؟ من معتقدم که دقت کیت وینسلت در این نقش است. می تواند کلاس بازیگری خوبی برای این گونه کارها باشد. پفک های عمیقی که می کشد. سوراخ شدن گونه ها، نه به این دلیل که مصرف کننده حرفه ای است. بلکه می خواهد این باور را تقویت کند که نقش عکاس جنگ می تواند در بحبوحه درگیری مهم باشد. تصویر لباس های پهن شده در یک اتاق تا حد زیادی می تواند روح زمان خود باشد.
میزان بیهوشی میلر پس از ملاقات با دوستش که راه حل را در مستی لحظه ای می بیند. همه نشانه ها نشان می دهد که گلوله در واقع بد است. زاویه دید دوربین و میزان آسیب نیز تایید می کند که آنچه باقی مانده است; ضبط تصاویری است که دوربین عکاس می تواند آن را بازتولید کند. توجه نکردن به زندگی شخصی میلر و این واقعیت که او پسری دارد که ممکن است در خیال خود با مادرش (عکاس جنگ) مصاحبه کند. به نوعی میزان تخریبی را که روح را مشخص می کند تداعی می کند. عکاسی که زندگی خود را وقف مبارزه با زنان کرده است.
او حتی عادت سیگار کشیدن و مشروب خواری را در سنین پیری ترک نمی کند. شاید نقبی بخواهد گذشته را بکاود. در واقع او نمی خواهد فراموش شود. تشبیه سیگار کشیدن مداوم؛ می تواند یادآور و بازآفرینی وقایعی باشد که آن را ثبت کرده اند. مجله Vogue که نسخه انگلیسی آن از استفاده از برخی عکس ها خودداری می کند. همچنین به نوعی پیام سیاسی زمان خود را بیان می کند. از سوی دیگر، نسخه آمریکایی عکس هایی را چاپ می کند که می تواند معانی زیادی از بدهی ها و اسطوره های متعارف جنگ و سیاست را پوشش دهد. باید به نکته ای که در ابتدای مقاله اشاره شد اشاره کرد که ارتباط ذهنی و روانی این فیلم با وقایع جنگ های اوکراین، روسیه، اسرائیل، غزه و لبنان است. در واقع جنگ جهانی اول و دوم با تمام ویرانی هایش. این به خبرنگاران و عکاسان فرصت داد تا آزادانه از این اختلالات عکس بگیرند. آیا این مورد است؟ نیم قرن بعد، چه چیزی را می توان از میزان نابودی هیتلرهای فعلی نجات داد؟ آیا لی میلرهای آن زمان این فرصت را داشتند که با دیدگاه خود; این میزان تخریب را نشان دهید؟ ای کاش این اجازه داده می شد. آیا رسانه ای برای پوشش آن وجود داشت؟ یاد صحنه ای از فیلم «هزار شب بخیر» با بازی ژولیت بینوش افتادم. جایی که غیرنظامیان توسط قبایل وحشی کنیایی کشته شدند.
ژولیت بینوش (ربکا) که نقش عکاس را بازی کرد. او اصرار داشت که تصاویر را در اسرع وقت به نیویورک ارسال کند. پس از ارسال و پخش جهانی تصاویر، نیروهای حافظ صلح بین المللی با خودروهای خود وارد می شوند. دوست و همکار ربکا می گوید اینجاست که هنر عکاس تعریف می شود. آیا می توان پس از گذشت بیش از نیم قرن از آن اتفاقات به فیلم «لی» نگاه کرد و آن را در راستای جنگ های اخیر دید؟ در هر صورت، کیت وینلست این بازی را به یاد خواهد آورد. میزان آسیب روحی که در چهره خود برای مخاطب ایجاد می کند; بار دیگر یادآوری می شود که در جنگ ها این مردم عادی هستند که بار ویرانی را به دوش می کشند. عکس های لی را می توان از زوایای مختلف مشاهده کرد. به هر شکلی که به آن نگاه کنیم، داستان اصلی داستانی است که در آن امواج ناگفته لی موج می زند. دیالوگی وجود ندارد. فقط باید ساعت ها به عکس ها نگاه کنید و یک سیگار بکشید. از آنجایی که لی یک فرد عادی فرض می شود و نه یک قدیس عکاس که راوی دردهای بشریت زمان خود بوده است.
یادداشت: ابراهیم عمان