اثاثه سقوط از آثار ادبی یکی از اعتقادات باستانی این مرز است. با گذشت زمان ، ساکنان این خاک حق داشتند از ادبی که فکر می کردند بهره مند شوند. با این حال ، با گذشت زمان ، فقط به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
سرو من چرا چمن را دوست ندارید
همراه گل سمنان را به یاد نمی آورد
من به گله او و از سر خود گله می کنم
گفت که این سیاه به من گوش نمی دهد
تا اینکه قلبم به دور خود رفت ، به چین زولف
سفر طولانی زان وطن را تعیین نمی کند
من باید قبل از کمان ابروهایش بروم ، اما اما
گوش از آن کشیده شده است.
با تمام چرخش دموم ، وای من
لحن عبور شما باعث ایجاد خاک نمی شود
زیرا نسیم پرش شده است.
وای که قلب من به یاد نمی آورد
دهلی به امید همراه همراهش
جان به هوا او خدمت نمی کند
اسلحه گوساله من تمام درد
چه کسی لحن چو را انجام می دهد دهان نمی سازد
ادامه نده
من سرم را در عدن ندارم
غمگین تو را کشت
تیغ سزاوار هر کسی است که درد نمی کند
توضیحات فرهنگ لغت: هیچ کلمه ای برای این غزل وجود ندارد.
تفسیر عرفانی:
پیامبر هافز در بیت های چهارم تا ششم می گوید:
* دل رویای چهره جان را نمی بیند ، و جان از حمایت از بدن بدن و نافرمانی خودداری می کند.
* از آنجا که قلب من بیهوده در چین و شکن بلند مدت او بود ، دیگر قصد بازگشت به سینه من را نداشت.
* در مقابل کمان ابرو او ، دائماً به عرض احتیاج دارم ، اما گویی در دست محبوب ، دو گوش این کمان پیچیده شده ، پیچیده شده و به من گوش نمی شود.
تفسیر غزل:
شما مدتهاست که در قلب من بوده اید و هرگز قصد بازگشت از سفر عشق را ندارید ، در عین حال بی قرار و بی قرار. اگر می خواهید به این روش بروید ، باید خود را مسلط کنید و خود را عذاب ندهید و زمزمه نکنید. شما در انتخاب این روش به کسی گوش نکرده اید و اکنون صبور بوده اید و به خدا اعتماد کرده اید تا کارها را انجام دهید.





