بعدی- ناتانیل سوانسون، محقق ارشد و مدیر پروژه «استراتژی ایران» در شورای آتلانتیک
به گزارش به گزارش میهن تجارت به نقل از اندیشکده شورای آتلانتیک، کاهش زمان و انرژی صرف شده برای ایران از منظر امنیت ملی یک هدف معقول به نظر می رسد. برای بیش از چهل و شش سال، هر دولت ایالات متحده بخش قابل توجهی از زمان، تمرکز و منابع خود را بدون هیچ دستاوردی متناسب با این هزینه ها صرف ایران کرده است. یک انحراف قابل توجه از دوره اول ریاست جمهوری دونالد ترامپ، استراتژی جدید امنیت ملی او (NSS) همان واقعیت را منعکس می کند: سندی که تنها سه اشاره گذرا به ایران دارد، مدعی است که وضعیت آن را تنزل می دهد، آتش بس بین اسرائیل و ایران را برجسته می کند، و در نهایت، به طور موثر پیام روشنی را ارسال می کند که “ماموریت انجام شد”.
ایران در سند امنیت ملی؛ آینه ای از شکاف های پایگاه ترامپ پس از جنگ 12 روزه
بخش مربوط به ایران در سند «استراتژی امنیت ملی» را میتوان بازتابی از شکافها و درگیریهای درون پایگاه سیاسی رئیسجمهور در جریان جنگ 12 روزه اسرائیل و ایران دانست. از یک سو، تندروهای سنتی اقدام نظامی مستقیم را ستودند. و از سوی دیگر، میانه روها نگران بودند که رئیس جمهور از قول خود برای پایان دادن به “جنگ های بی پایان” در خاورمیانه عقب نشینی کرده است.
یکی از مقامات دولت به من گفت که کاخ سفید نمی داند چگونه تاکر کارلسن و مارک لوین را به طور همزمان راضی کند. دو چهره که نشان دهنده دو سر طیف بازدارنده – افراطی است. پایان جنگ دوازده روزه در واقع تلاشی برای پر کردن این شکاف بود. تلاشی که با ادعای پیروزی و «گذراندن» موضوع ادامه یافت. با این حال، این مسیر به احتمال زیاد یک نسخه موقت است تا یک راه حل دائمی: زیرا مسائل اصلی حل نشده باقی مانده اند و دور زدن ایران به سادگی آنطور که سند راهبرد امنیت ملی پیشنهاد می کند امکان پذیر نخواهد بود.
علیرغم حمله نظامی به ایران، این کشور همچنان این قدرت را دارد که منافع ایالات متحده و همچنین دیدگاه منطقه ای ایالات متحده در مورد “مشارکت، دوستی و سرمایه گذاری” را که در سند راهبرد امنیت ملی بیان شده است، تهدید کند. ایران احتمالا هنوز مقادیر قابل توجهی اورانیوم غنی شده و سانتریفیوژهای پیشرفته دارد. آن هم در شرایطی که هیچ نظارتی از سوی آژانس بین المللی انرژی اتمی وجود ندارد.
در طول جنگ 12 روزه، ایران خسارات ملموسی به اسرائیل وارد کرده است و می تواند به راحتی حملات نیابتی علیه نیروهای آمریکایی در منطقه را از سر بگیرد. همزمان با بازسازی سایر قابلیت ها، ایران به نشان دادن قدرت فرامنطقه ای از طریق حوثی ها در یمن ادامه می دهد. به طور خلاصه، ایران هنوز ظرفیت تبدیل شدن به هژمون منطقه ای را دارد که سند راهبرد امنیت ملی تلاش می کند از تبدیل شدن آن جلوگیری کند.
طرف آمریکایی در پرونده ایران؛ وضعیت موجود، واگذاری به اسرائیل، توافق جدید
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در واکنش به این واقعیت بار دیگر تهدید موشکی ایران را به جهانیان یادآوری کرده و حملات علیه نیروهای مقاومت را تشدید کرده است. برخی از مقامات و تحلیلگران اسرائیلی به طور خصوصی از جنگ 12 روزه به عنوان “جنگ اول ایران” یاد کرده و مدعی شده اند که در دور بعدی، اسرائیل برنامه موشکی ایران و حتی خود رژیم را با شدت بیشتری هدف قرار خواهد داد. اگر این دیدگاه ها واقعیت را منعکس کنند، ادامه آتش بس ممکن است به توانایی ترامپ برای مهار نتانیاهو و جلوگیری از اقدامات بعدی او بستگی داشته باشد. در هر صورت، از سرگیری درگیری ممکن است; اگر نه احتمالش هست
بر اساس سند راهبرد امنیت ملی، اجرای ضعیف «فشار حداکثری» و همچنین برخی اظهارات قبلی رئیس جمهور مبنی بر اقدام نظامی آمریکا در خارج از کشور، می توان تصور کرد که تغییر رژیم ایران توسط آمریکا در حال حاضر روی میز نیست. اگر رویکرد «اول آمریکا» و منطق سند راهبرد امنیت ملی حاکم شود، هدف آمریکا صرف زمان کمتر با ایران در آینده خواهد بود. در این چارچوب، سه گزینه فوری برای ایالات متحده برای اجرای استراتژی مشخص شده در سند استراتژی امنیت ملی وجود دارد:
الف- به امید تداوم وضع موجود.
ب – واگذاری موضوع ایران به اسرائیل.
ج – تلاش برای دستیابی به توافقی جدید با ایران.
اگر وضعیت موجود آتش بس برقرار شود، نتیجه بسیار مطلوبی برای ترامپ خواهد بود. در این صورت رئیس جمهور اعتبار قابل توجهی پیدا می کند و دقیقاً سناریویی که سند «استراتژی امنیت ملی» روی آن حساب می کند، محقق می شود. این دیدگاه تا حدی یادآور سیاست دو سال اخیر دولت بایدن در ایران است. رویکردی که برخی تحلیلگران آن را «بدون بحران، بدون توافق» نامیده اند.
با این حال، سه تفاوت اصلی وجود دارد:
الف) اولاً، از دیدگاه دولت بایدن، «بدون بحران، بدون توافق» از ابتدا همواره یک استراتژی موقت تلقی می شد و تا حدی بازتابی از تقویم سیاسی آمریکا بود.
ب) ثانیاً به دلایل مذکور، از سرگیری درگیری محتمل به نظر میرسد و این امر باعث میشود هر نوع مهاری دوام کمتری داشته باشد.
ج) ثالثاً، حتی اگر ترامپ بخواهد کاملاً از ایران فاصله بگیرد، به دلیل خروج آمریکا از برجام در سال 2018 و حملات به برنامه هسته ای ایران در خرداد امسال، بخش مهمی از میراث پرونده هسته ای ایران به نام او ثبت شده است.
واگذاری به اسرائیل تا زمان معامله بزرگ. بن بست استراتژیک واشنگتن در پرونده ایران
انتقال پرونده به اسرائیل می تواند یکی از گزینه ها باشد. تعقیب چنین گزینه ای احتمالاً به این معنی است که اسرائیل به طور دوره ای اهدافی را در داخل ایران هدف قرار می دهد تا تهدیدات خاص را تضعیف کند و در عین حال بیشتر بر پروژه بلندمدت تغییر رژیم تمرکز کند.
این استراتژی برای آمریکا نیز مخاطره آمیز است: از یک سو، متکی به شریکی است که از قدرت نظامی بالایی برخوردار است، اما از سوی دیگر، سابقه چندان موفقی در تبدیل موفقیت های میدانی به دستاوردهای استراتژیک پایدار ندارد. علاوه بر این، با بیش از 40000 سرباز آمریکایی مستقر در سراسر خاورمیانه، چنین رویکردی می تواند در صورت تشدید درگیری، نیروها و منافع ایالات متحده را در تیررس قرار دهد.
فعالان پایگاه «ماگا» ترامپ و جریان های بازدارنده که هر دو خواهان کاهش نقش آمریکا در خارج از مرزها هستند، ناچارند با تردید به این گزینه نگاه کنند. “بگذارید اسرائیل اسرائیل باشد” شعار محبوب فعالان ماگا در مراحل اولیه جنگ بود، اما در عمل جنگ منجر به سرمایه گذاری قابل توجه ایالات متحده شد. دولت تاکنون موفق شده است از گرفتار شدن در یک جنگ طولانی اجتناب کند. با این حال، درگیری مجدد می تواند ایالات متحده را به درگیری بکشاند که نه با استراتژی بلندمدت آن سازگار است و نه با دیدگاه های بخش بزرگی از پایگاه سیاسی ترامپ سازگار است.
در نهایت و شاید مهمتر از همه، به نظر می رسد ترامپ گزینه سوم یعنی دستیابی به توافقی جدید را ترجیح می دهد. او بارها خواستار از سرگیری مذاکرات شده و در عین حال اقدامات نمادین پررنگی انجام داده است. از جمله می توان به ارسال نامه ای به رهبری ایران در ماه مارس و دعوت از رئیس جمهور ایران برای شرکت در نشست صلح غزه در ماه اکتبر در مصر اشاره کرد. با این حال، دستیابی به یک توافق جدید بسیار دشوار خواهد بود. جدا از این واقعیت که ایران اساساً یک شریک مذاکره دشوار است، ترامپ با یک سری چالشها مواجه است که به وضوح با دولت او گره خورده است و نشان میدهد که «بازگشت واقعی» از ایران چقدر پیچیده و دشوار خواهد بود.
توافق احتمالی با ایران می تواند اختلافات درون حزب جمهوری خواه را دوباره فعال کند. مگر اینکه دولت ایران به طور کامل شکست بخورد. که بعید است. از سوی دیگر بعید به نظر می رسد که دولت نتانیاهو از هرگونه توافقی حمایت کند و این امر جمهوری خواهان طرفدار ترامپ و مخالف برجام را در موقعیت دشواری قرار می دهد.
همزمان با آغاز مذاکرات با ایران در ماه آوریل، در واشنگتن این احساس وجود داشت که پرونده ایران با مذاکرات مربوط به پایان جنگ روسیه و اوکراین متفاوت است. به این معنا که محافظه کاران سنا احتمالاً بیش از آنچه در آن زمان علیه روسیه نشان دادند در برابر رئیس جمهور در موضوع ایران مقاومت خواهند کرد.
علاوه بر این، هر توافق جدیدی باید بهتر از برجام یا حداقل تفاوت قابل توجهی با آن داشته باشد. زمانی که من در دولت بودم، به خوبی می دانستیم که هر توافق بعدی ناگزیر با برجام سنجیده می شود. برجام علیرغم کاستی ها و دامنه محدودش، زمانی که ترامپ آن را ترک کرد، عملاً کار می کرد. اگرچه بازگشت مستقیم به برجام دیگر موضوعی نیست. زیرا زمان زیادی گذشته و تحولات هسته ای ایران چنین امکانی را از بین برده است. با این حال، هرگونه توافق آینده به خوبی با نقاط قوت و همچنین نقاط ضعف برجام سنجیده خواهد شد.
در نهایت، چرخش واقعی آمریکا از ایران کار آسانی نخواهد بود. هیچ یک از گزینه ها رایگان نیستند و هر مسیری معایب و چالش های جدی خود را دارد. با این حال، تلاش برای دستیابی به توافقی پایدار با ایران احتمالا بهترین گزینه است. این مسیر نه از نظر مذاکره با ایران آسان است و نه از نظر «فروش» توافق در داخل آمریکا. با این حال، صرف اتکا به وضعیت موجود یا واگذاری موضوع به دیگران، این خطر را افزایش می دهد که ایالات متحده برای سال های آینده در خاورمیانه فرو رفته باشد.





